2794

احساس شوهرم به خواهرم

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 309 بازدید

باسلام. من سی سالمه و شوهرم سی و هفت سالشه. سه ساله عروسی کردیم و من بچه اولمو حامله ام. من تو خانواده ای متوسط مذهبی بزرگ شدم من دختر خجالتی و کمرویی بودم قبل ازدواجم و طوری که اصلا اسمم رو از زبون حتی فامیل نمیشنیدم و مامانم همیشه جلوی فامیل تعریف خواهرمو میکرد و خواهرم روابطش با خاله هامو و کلا فامیل خیلی بهتر بود من از لحاظ ظاهری از خواهرم خوشگلترم و از خواهرم دو سال بزرگترم و اینکه چون شباهت من به خانواده پدریم بیشتر بود و مامانم با عمه هام و مادربزرگم بد بود انگار منم نادیده میگرفت روابط خیلی بدی نداشتیم اما احساس خوبی هم بینمون نبود الان من ازدواج کردم و مامانم با من خیلی بهتر شده اما مشکلم اینه که شوهرم از اول ازدواجمون چشم پاک نبود مخصوصا نسبت به خواهرم کلا چشم چرانی میکنه اما احساس میکنم نسبت به خواهرم توجه خاصی هم داره و وقتی میبینتش هیجان زده میشه یا همش میخواد کمکش کنه یا توجه خاصی نشون میده درحدی که منو نادیده میگیره اوایل حرمت نگه میداشتم و نمیگفتم و میگفتم اگر به زبون بیارم غیر از اینکه حرمتم شکسته بشه و اونم هاشا کنه چیزی نمیشه اما یکبار با کنایه بهش فهموندم و الان یه حس ترسی ازم داره و منو میبینه سریع خودشو جمع و جور میکنه از طرفی هم خواهرم مجرده و بی تجربه و از نادانی خیلی به شوهرم نزدیک میشه بار آخری که مسافرت رفتیم باهم چون من باردارم و سختمه کارهای شوهرمو کنم اون خودشو وسط میندازه به مامانمم که میگم که کنترلش کنه فقط میگه نمیدونم چیکار کنم و هیچ کاری هم نمیکنه بار آخر اینقدر گریه کردم که مسافرتم زهرم شد شوهرم به همه کاری متوسل شد که آرومم کنه اما بغلم نکرد و دلجوییم نکرد به مامانم اینا زنگ زد و گفت چون من رو خانوادم حساسم از اول ازدواجمون این کارو میکرد تا منو آروم کنه چندبار اوایل ازدواجمون بی خبر از خونه گذاشتم رفتم اما به بابام گفته بود و اونا هم ناراحت شده بودن و فهمیده بود من از این کارش میترسم اینبار هم زنگ میزد بهشون اما من این بار باهاشون حرف نزدم از فشار عصبی تا مرز جنون رفتم بعدا بهم گفت من اون روز خیلی ترسیدم اما حتی یک لحظه هم بغلم نکرد فقط سرم داد زد از ماشین پیاده ام کرد مثلا ملاحظه حاملگیمو کرد اگر نه پرتم میکرد بیرون خودش پیاده شد که مثلا ناراحته. من هروقت با خانوادم جایی میرم همین مصیبتو دارم اما کسی رو ندارم غیر از اونا شدم چوب دوسر طلا از زندگیم سیر شدم لطفا نگین که شاید حساس شدی چون من از اول ازدواجم این مشکل رو داشتم لطفا بگین من باید چیکار کنم؟ رابطه جنسیمونم از نظر من رضایت بخش نیست ولی اون میگه راضیه حالا نمیدونم واقعا اینطوره یا نه. من خودارضایی راحتم میکنه. اوایل عقدمون یکم حریص بود و زیاد رابطه داشتیم اما احساس خوبی من نداشتم اما چندساله که من شروع کننده هستم و اون فقط وقتی بهش اعتراض میکنم قبول میکنه و اگر گاهی هم بگه و من یکم ناز کنم عقب میکشه.


اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست گرامی

باتوجه به شرایطی که دارید و هورمونهای بارداری بسیار حساس و شکننده شده اید در ابتدای امر نیاز دارید بدونید که بارداری به علت حجم زیاد هورمونها در خلق  تاثیر گذار هست و این آگاهی می تونه کمکتون کنه تا بیشتر خودتون رو درک کنید. 

فرمودید احساس می کنید همسرتون توجه ویژه ای به خواهر شما دارند که این مسئله بسیار شمارو آزار میده و حتی به حد جنون رسونده تا حدی که با همسرتون در میون گذاشتید و همسرتون در مقابل شما رعایت می کنند اما این رعایت هم حال شمارو بهتر نکرده 

به شما توصیه می کنم به جای تمرکز بر روی رفتار همسر و خواهرتون بر روی بهبود رابطه خودتون و همسرتون متمرکز شوید و صمیمیت و موارد زناشویی رو قوت بدید تا تعهد همسرتون بالا بره 

 خوب به علت بارداری گاهی همسران احساس می کنند. ممکنه به جنین آسیب برسه خیلی تمایلی به رابطه جنسی ندارند در این مورد با همسرتون صحبت کنید 

با یک زوج درمانگر همراه باشید تا به کمک ایشون رابطه رو بهبود ببخشید

آرامش گمشده همه انسانهاست براتون آرزوی آرامش دارم🌸🌸🌸

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha