2794

بی انگیزگی در زندگی

84 بازدید 1 تبادل تجربه

با سلام و خسته نباشد

من ۱۹ سالمه حدود ۱ سال و ۶ ماهه ازدواج کردم یک سابقه سقط در ۲۱ هفتگی داشتم و در بهمن ماه دوباره باردار شدم خونه ندارم با خانواده شوهرم توی خونه زندگی میکنیم زندگی خیلی سختی دارم هر روز دعوا هر روز جنگ منم چون خونه ندارم مجبورم تحمل کنم شوهرم مرد خیلی خوبیه همه تلاشش رو داره میکنه مستقل شیم ولی با این اوضاع ممکنه طول بکشه با این وجود من هیچ شوق و ذوقی ندارم احساس میکنم دیگه فرصتی برام نمونده بقیه دوستام ازدواج کردن اونم با مردهای بیکار اما وضعشون خیلی بهتر از منه تفریح میکنن خونه دارن ترک تحصیل کردن و به کارهای دیگه مشغول هستن برعکس من تو این یک سال و خرده ای که زندگی مشترکم رو شروع کردم ادامه تحصیل دادم  شوهرم کار میکنه اخلاقش خیلی با من خوبه ولی بخاطر بارداری و بی پولی موقتی که داشتیم نه تفریحی دارم نه خوشی کارم شده بخور بخواب و تحمل حرفهای خانواده شوهرم خیلی احساس تنهایی میکنم هر چقدر هم با شوهرم یا مادرم درد دل کنم آروم نمیشم دوست دارم بیدار شم ببینم همش خواب بوده جونم به لبم رسیده واقعا نمیدونم چکار کنم 


اطلاعات تکمیلی

سن ۱۹ جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست گرامی

شرایط به نحوی پیش میره که شما رو آزرده خاطر کرده و به نظر میرسه دچار افسردگی نیز شدید

یکی از مواردی که در زندگی تعهد زوجین را نسبت به یکدیگر ارتقا میدهد سازگاری است یعنی همون طور که در خوشی ها کنار یکدیگر هستیم در ناخوشی ها هم کنار یکدیگر باشیم در سازگاری حرکت هست اما در تحمل حرکت نیست اگر همسر مشکل دارد اما فعالیت می کند شما سازگار باشید در سازگاری امید هست چون حرکت هست و امید رضایت خاطر دارد. شما چون تحمل می کنید حال بدی دارید به شما توصیه می کنم به جای تحمل با شرایط همسرتون سازگار شوید 

 

تجربه شما


نظر شما
login captcha