مشاور خانواده
طرفداری همسرم از بچه های خواهرش
پاسخ سلام وقت بخیر رابطه نزدیک با خواهر یا خواهر زاده میتونه ناشی از یه جور حس مسئولیت باشه اما اینکه اونها در الویت باشن میتونه برداشت شما باشه قطعا بچه خودش رو هم دوست داره مگه میشه که الویت بندی که کرده...
طرفداری نکردن همسر کنار خانواده اش
پاسخ با سلام به هر حال تفاوتهای فرهنگی بین زن و مرد بسیار اهمیت دارد. از طرفی عقاید و باور های عمیقی در افراد وجود دارد که نتیجه سالها تربیت و ارتباط با والدین و اجتماع است و به این سادگی ها تغییر نخواهد ک...
پاسخ رابطه با کسی که هنوز رابطه قبلی خود را فراموش نکرده اشتباه بوده اما حالا که ازدواج کرده اید چه باید کرد؟همسرتان شما را دوست دارد اما هنوز نتوانسته رابطه ی قبلی خود را فراموش کند. چرا که فکر میکند او...
بی تفاوتی همسر به من و طرفداری بی مورد از خانوادش
پاسخ 1-علت و توجیهات همسرتان برای این موضوع را بشنوید: معمولاً شوهری که به مادرش کمک مالی میکند قصد آزار همسر و نادیده گرفتن خواستههای او را ندارد بلکه او به دلایل مختلفی احساس مسئولیت میکند. ممکن است خ...
به نظرم زمانیکه خانواده همسرت از دیگران تعریف می کنند یا از کیس هایی که برای همسرت در نظر داشتند تعریف می کنند بهترین راه اینه که سکوت کنی و حساس نشی. چون یه مدت که بگذره اونا هم دیگه خودشون از این کارا خسته می شن. من خودم همین شرایط را داشتم . مادرشوهرم یه دختر دیگه از فامیلای خودش را برای پسرش در نظر داشت ولی پسرش منو دوست داشت و اومدن خواستگاریم. من الان سه ساله ازدواج کردم و اون اوایل عقدمون دائم مادرشوهرم از اون دختره حرف می زد و حتی من متوجه می شدم که چقدر اون دختر رو زیر نظر داره یا حتی با حسرت نگاهش می کنه ولی من با اینکه یوقتایی خیلی اذیت می شدم واقعا سعی کردم خودم را حساس نشون ندم . الان بعد سه ساله باورت نمیشه حتی مادرشوهرم هم از اون دختره دیگه خیلی خوشش نمیاد حتی خواهرشوهرامم میگن اون دختره چاق و بد شده. این رفتار هم البته خوب نیست ولی میخوام بهت بگم که حساس نشو چون همه این ها می گذره تو فقط سعی کن که به خودت برسی و همیشه در حضور خانواده شوهرت و فامیلاشون مرتب و تمیز باشی. لباسای خوب بپوش و مودب باش. باهاشونم با احترام برخورد کن چون این احترام دیر یا زود به خودت برمیگرده. موفق باشی عزیزم
واقعا این رفتارها آزاردهنده است. اولین راهکار اینه که وقتی از کیس های دیگه گفتن شما هم با یه لبخند شیطنت آمیر بگید مهم اینه که الان منو انتخاب کرده و وقتی شوهرتون اومد با خنده و لوندی جلوی مادرش همون حرفها رو براش تعریف کنید. دومی که از همه مهمتره اصلا به نظرم تنها نرو خونه مادر شوهرت. بمون هروقت شوهرت از سرکار اومد با هم برید.
اتفاقا برای منم پیش اومده... خانواده همسرم از همون ابتدا خیلی از مواردی که خواستگاری برای همسرم رفته بودن را برای من تعریف کردن. البته گفتن هاشون حالت تیکه نداشت. از هر کدوم هم اون بخشی که نپسندیده بودن را بیشتر میگفتن. اینکه چجوری آشنا شدن و ... منم اصلا برام مهم نبود. همسرم هم گاهی میشینه و میگه فلانی کی را معرفی کرد و رفتیم. من تعجب میکنم خیلی زیاد. البته ناراحت نمیشم. آدمه دیگه رفته دیگه. همونطوری که برای منم زیاد خواستگار اومده. ولی من هیچ وقت حرفی از خواستگار هام نزدم. چون لزومی نمیدیدم بزنم....
ولی در کل یادآوری خواستگار یا خواستگاری رفتن های قبل از ازدواج برای همسرمون کار درستی نیست. اصلا
ولی خوب بیخیال باش. گاهی هم همراهیشون کن و اون دخترها را از هر نقطه نظری که تعریف میکنن به باد مسخره بگیر و بخند و کاملا بیخیال باش.. چند بار تعریف می کنن و بعد تموم میشه...
به همین راحتی. بیخیال باش و حساسیت نشون نده نه به همسرت نه به مادرشوهرت. البته این بیخیالی باید توی ضمیر ناخود آگاهت باشه و نه توی ظاهرت
سلام .من ۲۲سالمه ۶ ماهه باردارم شوهرم اصلا بهم اهمیت نمیده خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم مادرشوهرم نذاشت خونه جدا بگیریم الانم هنوز خونه نیومده بعضی وقت ها هم که میرم تو گوشیش متوجه چت و ویس هایی که به مشتری های مغازش میده میشم دیگه بریدم افسرده شدم قلبمم مشکل داره بخدا بریدم نمیدونم چطور باهاش رفتار کنم که خوب شه سرشم غر نمیزنم
آبجی گلم زیاد حساس نشو مردها مجبورن الکی طرفدار خانواده شون بشن هر چند مطمئن باشن که مشکل از خانوادشه خیلی خونسرد باش نسبت به خانوادش حساسیت نشون نده شوهر منم اوایل که ناراحتی هامو نسبت به خانوادش میگفتم میگفت تو مقصری به مرور زمان درست شد الان دیگه گلگی هم کنم از خانوادش حرفی نمیزنه
کمتر ارتباط بگیر عزیزم
با همسرتون فقط رفت و آمد کنید بی توجه باشید نسبت به حرفاشون و سر خودتونو گرم کنید رو توانمندی هاتون تمرکز کنید اگر میتونید یه کلاس باشگاهی ثبت نام کنید و رو پیشرفتتون کار کنید و ارتباطتون رو باهمسرتون گرم تر کنید
وای دقیقا عین شوهر من. منم عاشقش بودم ولی الان ازش متنفرم. . تک پسره پدر و مادر و هشت تا خواهرش هر چی بهم گفتن هیچ وقت دفاع نکرد
میخوام با یک بچه جدا بشم به خاطر خانواده مزخرف و خود بی عرضش
منم دقیقا همچین مشکلی داشتم که چند بار مطرح کردن که من گفتم خب بالاخره حتما یا دختره ایراد داشته که نشده یا اونا یه چیزایی از شما فهمیدن که اونا دختر ندادن بهتون دیگه. بعد از اون دیگه ماتحتشون سوخت و دیگه از این صحبت ها نکردن.
یه بارم مادرشوهرم گفت فلانی رو معرفی کرده بودن خیلی دختر خوبی بود کارمند و فلان فقط یه کم دندوناش کج و کوله بود. منم گفتم آخی کاشکی اونو میگرفتین فوقش یه ارتودنسی خرجش میکردین اگه اونقدر باب میلتون بود، از دست دادینش بی خودی.
بعدشم نباید خودتو ناراحت نشون بدی نباید گزک دستشون بدی که بعدا دقیقا از همون طریق شما رو اذیت کنن.
من هم مشكلم اينه كه شوهرم بند عاطفی عميقی با خونوادش داره
ولی جلو من سعی ميكنه بروز نده
ولی در عمل هميشه طرفدار اونها هست. بنظرم كار زيادی از دستم برنمياد مگر مرور زمان فكر شوهرم را مشغول منو بچه خودمون كنه
منم مثل توام ولی هیچ وقت جلو شوهرم به خونوادش حرف نمیزنم جلو شوهرمم جواب مادرشوهرمو نمیدم چون شوهرم واقعا رو خونوادش حساسه هربار میرفتم خونه مامانش برمیگشتیم تا چند روز دعوا بود ولی الان کات کردم شوهرم میره ولی من نمیرم ولی مادرشوهرم وقتی تنهاست مودبانه جوابشو میدم