سلام. ممنون از خانوم تندیس احمدوند که به من آرامش دادند. در مورد سوالاتی که ازم پرسیدید باید بگم من تمام مدت خواسته هامو خیلی شفاف به همسرم گفتم و میگم. هیچوقت خودخوری نمیکنم چون فکر میکنم ما انسان آفریده شدیم که حرف بزنیم با هم!
اما درمورد حرف دیگران، ببینید حرف دیگران برام مهم نیست ولی وقتی دست بذارند روی موضوعی که بهش حساسیت داری و از نزدیکانت هم بشنوی دیگه تحملش سخت میشه. من کلا یک کمی تنوع طلب هم هستم و معمولا از شرایطم ناراضیم چون دوست دارم بهترین ها رو داشته باشم و تا الان به هر خواستم رسیدم اما حالا احساس اسارت میکنم. احساس میکنم من حتی یه سفر با همسرم نرفتم یا الان که میریم مسافرت مدام نگران بچه و شیر خشک و بهداشت و.... هستم که واسم تحملش سخته. من واقعا از داشتن این دختر شیرین خوشحالم و اونقدر دوستش دارم که حاضر نیستم نداشته باشمش اما بین دو احساس متناقض گیر کردم. دوست ندارم از این مادرهایی باشم که بعدا بگن ما بخاطر بچمون به رویاهام نرسیدم و احساس عقده داشته باشم.
همسرم هم مدام میگه خب کاراتو بکن ، خب تز تو تموم کن، سرکار برو... وقتی میگم چطوری جوابی نداره بده. باورش نمیشه هر دقیقه درگیر این بچه هستم. میگه وقت اضافی داری. ولی واقعا ندارم! هروقت اضافه ای هم که باشه انقدری میتونم پایان نامه رو بنویسم.
واقعا دنبال یه بارقه امید هستم که منو به دوره اوج برگردونه. من همیشه شاگرد اول بودم و تو بهترین دانشگاه ایران درس میخونم. اونجا همه همکلاسی هام فارغ التحصیل شدن و استادم هم یجورایی سرکوفت بارداری میزنه بهم. هرچند خیلی وقته نتونستم برم پیشش.
مشکلم با همسرم اصولا سر درک نکردنش هست. شرایط خودش مهمه، کارش زندگیش پولش و... تازه میگه که همش بخاطر شماست! خانوادش رو همیشه ترجیح میده و با اینکه اونا ازش واضح سو استفاده میکنن با فکر اینکه بچه بزرگتر هست خودش رو راضی میکنه.
در مورد آسون شدن شرایط هم خب دخترم بزرگتر شده و قلقش دستم اومده. خداروشکر خوابش منظم شده و من یک کمی وقت آزادتر پیدا کردم همین!
به هرحال درسته دچار افسردگی هم هستم اما آینده ای جلوی خودم نمیبینم و اینه که ناامیدم میکنه. واقعا شرایط خوبی نیست و لیاقت من اینی نبود که توی این شرایط بچه دار بشم
ممنون که جواب میدید
سلام دوست عزيز
خدارو شكر ميكنم كه در حل حاضر آرامشی نسبی دارين.
خب با توجه به يكسری حرف های شما به نظر مياد كه شما تنوع طلب نيست بلكه كمال گرا هستين، يعنی هميشه بايد شاگرد اول باشين، بچه كه اومده حالا نميگذاره شما در خيلی از مسائل بيست و اول باشين و اين يعنی زندگی. شما بر اساس اين كمال گرايی ميخواين كه بتونين رو جنبه های مورد نظر زندگيتون كنترل داشته باشين كه طبق برنامه ريزی تون برين جلو، كه خب ذات زندگی همين قابل پيش بينی و كنترل نبودن هستش. بچه دار شدن باعث شد كه همه برنامه ريزی ها و نَفَر اول بودن های شما خدشه دار باشه. شما خانوم به نظر آگاه و با اطلاعاتی هستين پس ميدونين كه در نتيجه اين كمالگرايی ما دچار اضطراب ميشيم و افسردگی، نگرانيم كه آينده چی ميشه با اين اوضاع كه نتيجش ميشه اضطراب بعد مدام هم به گذشته فكر ميكنيم كه قبلاً اينطوری بودم الان نيستم، قبلاً من برنامه داشته باشم كه... و نتيجش ميشه افسردگی.
شما يكی از فكر های غالبتون هم اينه كه اگر همه چيز بر وفق مراد من نباشه يا اون طور كه من ميگم و ميخوام نباشه پس خيلی بده. اين فكر سمی هستش كه بقيه چيز ها دامن ميزنه. پيشنهاد ميكنم كه كتاب ٤٠ فكر سمی رو مطالعه كنيد.
نكته بعدی اينه كه به خاطر كمال گرايی شما سازگاريت با شرايط هم كم ميشه و عجله هم داری كه زودتر همه چيز درست بشه يا از اين شرايط خلاص بشی، مثلاً الان كه دخترتون خوابش تنظيم شده زمان كمی بيشتری ممكنه داشته باشين و اين يک پروسه رشد كودكتونه كه بايد بپذيرين كه زمان بر هستش ولی به تدريج بهتر ميشه و خيلی چيزها تنظيم ميشه. پس بهتره كه با اين شرايط فعلا كنار بياين و هر قدر كه ميتونين از زمان های آزادتون استفاده كنين.
در گام اول شما بايد بتونين شرايط رو بپذيرين و خودتون رو آروم كنين. سعی كنين يک سری از كار هايی رو كه بهتون آرامش ميده انجام بدين كارهايی كه قبلاً دوست داشتين و انجام ميدادين رو هر چند كوچک مثل گوش دادن به موسيقی، تماشای سريال، نوشيدن چای،خواندن كتاب مورد علاقه و هرچيزی كه روحيه و خلق شما رو بهتر كنه.
در رابطه با همسرتون هم خيلی خوبه كه صحبت ميكنيد اما به نوع صحبت ها محتوا زمان و مكان از اين به بعد حتماً دقت كنيد. خواسته هاتون رو واضح بگين و اينكه در اين زندگی مشترک هر دو بايد در كنار هم برای رسيدن به خواسته ها تلاش كنين .ولی شايد بد نباشه كه به يک مشاوره هم در اين مورد مراجعه كنين.
پايدار باشين
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید