2794

دهن بینی و دخالت خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 51 بازدید 1 تبادل تجربه

با سلام. من و همسرم سی و یک ساله هستیم. سه سال قبل ازدواج کردیم. اوایل رابطه بسیار خوبی داشتیم ولی همسرم مدام از خوبی های من پیش خانوادش میگفت طوری که خودم متوجه ناراحتی خانوادش در کلام و رفتارشون میشدم با اینکه خیلی وقت ها با توجه های مادی و معنوی بهشون ابراز علاقه میکردم ولی خیلی براشون ناخوشایند بود پسرشون به فردی غیر از خانواده اولش این قدر علاقه مند بشه. کم کم هر کاری میکردم یا حرفی میزدم ایراد میگرفتن طوری که نظر همسرم نسبت به من خیلی عوض شد. حتی از کوچکترین رفتارهام بدترین برداشت ها رو میکرد. مادر همسرم مدام با همسرم تماس میگرفت و گلایه میکرد چرا به فلان خاله و فلان دایی سر نمیزنی؟؟ از وقتی زن گرفتی رابطت با فامیل کم رنگ شده چرا ؟حتی گاهی به پسر خاله هاش و دایی هاش و بقیه سفارش میکرد که به همسرم گلایه کنن برای رفت و آمد.نا گفته نماند که همسرم شرایط کارش طوری هست که فقط دو روز در ماه مرخصی داره و بقیه روز ها بیشتر وقتش سر کار هست. با این وجود ما هرهفته به خانوادش سر میزدیم. ولی انتظار داشتن ما بیش از اینها رفت و آمد داشته باشیم. حتی با اینکه خونه پدرش دو کوچه با ما فاصله داره انتظار دارن گاهی وقت ها شبها اونجا بخوابیم. چون به قول خودشون یه پسر نباید بعد از ازدواج فاصله بگیره. من اوایل خیلی بهشون توجه داشتم چون اونها رو پدر و مادر خودم میدونستم ولی متاسفانه دخالت های بیجاشون باعث شد نظرم عوض بشه. برای خرید هر چیزی یا انجام هر کاری اگر من و همسرم مشورت میکردیم و تصمیمی میگرفتیم بعد که با خانوادش مشورت میکرد اگر بر خلاف میل اونها بود تحت هیچ شرایطی همسرم سر قولش نمیموند. حتی اگر من بیمار هم بودم به همسرم میگفتن منو بزاره خونه خواهرم و باهم برن تفریح توی تعطیلات. منو همسرم الان پنج ماه بیشتره که جدا زندگی میکنیم. چون کتکم زده و از خونه بیرونم کرده. ازش خواستم بره پیش یه روانشناس چون خیلی دهن بین بود. بهش گفتن بیماری مهر طلبی داره. بعد که به خواست من رفتیم مشاوره دادگاه . من به مشاور گفتم موضوع رو ولی ایشون گفتن که بعید میدونن همسرم مهر طلب باشه. ناگفته نماند همسرم یک جلسه فقط مراجعه کرده بود. خواهش میکنم بگید من چیکار کنم


اطلاعات تکمیلی

سن ۳۱ جنسیت زن شغل دانشجو وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

باسلام دوست عزيز 

خيلی متاسف شدم از اينكه شرايط فعلی رو داريد و به مدت ٥ماهه از همسرتون جدا هستيد ولی ازتون ميخوام كمی واقع بين باشين تمام عواملی كه شما مسبب شرايط فعلی دونستيد عوامل بيرونی بود (خانواده همسرتون) اما نظر من اينه كه هرگز مشكلات مربوط به زندگی مشترک صرفاً به عوامل بيرونی مربوط نميشه .ازتون ميخوام سهم خودتون رو توی مشكلات پيش اومده پيدا كنيد و مسئوليت مربوط به مسائلی كه به سهم شما برميگرده بپذيريد .شما ميتوند با گفتگوی سالم و بالغانه با همسرتون  مرزهای ارتباطاتتون با خانواده همسرتون و سايرين رو مشخص كنيد و با همسرتون قراردادهای رفتاری ببنديد بطور مثال يک روز در هفته رو به خانواده ايشون اختصاص بديد و در همون روز مقرر بهشون سر بزنيد من معتقدم حدود ٦٠تا٧٠ درصد مشكلات زن وشوهرها با گفتگوی سلامت قابل حل شدنه و در آخر ازتون ميخوام هرگز به همسرتون برچسب نزنيد ايشون بيماری ندارند بلكه ممكنه مهرطلبی جز ويژگی شخصيتی ايشون باشه با اينكار شما ايشون رو نسبت به روانشناس و روانشناسی ناامن ميكنيد .لطفا رفتارهای الان خودتون با همسرتون رو با رفتارهاتون در ابتدای زندگی چک كنيد مطمئن هستم تغييرات زيادی در رفتارهاتون رخ داده و همين تغييرات ميتونه تا حدی دليل مشكلات پيش اومده باشه  .ازتون ميخوام تمركزتون رو از ديگران و بيرون به خودتون و رابطه دو نفره تون معطوف كنيد چرا كه تا زمانيكه بيرون از خودتون دنبال دليل مشكلاتتون باشيد نخواهيد تنوانست روی خودتون و رابطه تون متمركز بشيد.

موفق باشيد

تجربه شما

login captcha

سلام خانم محبوبی. ممنونم از لطف شما که به سوالم پاسخ دادین. من بارها در این مورد که باید در روابط حد و مرزی وجود داشته باشه تا احترام ها حفظ بشه و کدورتی به وجود نیاد با آرامش با ایشون صحبت کردم.. هر هفته هم با وجود مشغله کاری ایشون به خانوادش سر میزدیم. به همسرم توضیح دادم و ایشون هم در ابتدا پذیرفت. ولی هر بار که خونه پدرش سر میزدیم با اخم و ناراحتی زخم زبون میزدن که چرا کم سر میزنید. طوری که همسرم هم با اونها هم عقیده شده بود. هر رفتار بدی که با من داشتن به پای صمیمیت و راحت بودن میذاشتن ولی انتظار داشتن من کاملا محتاطانه با اونها رفتار کنم. مثلا وقتی دیدار داشتیم اکثر مواقع تلویزیون روشن میکردن و اگر با مادر همسرم هم کلام میشدم پدرش با لحن تندی اخم میکرد بهم میگفت ساکت باش دارم تلویزیون میبینم. اگر هم حرفی نمیزدم اون لحظه بعد از مهمانی رفتار همسرم  خیلی خوب بود. تا فردا که همسرم از سر کار میومد باهام خیلی سرسنگین میشد. باید چند بار ازش میپرسیدم که دلیل ناراحتیش چی هست. بعد مثلا میگفت چرا دیشب خودتو میگرفتی حرف نمیزدی درست باهاشون. تو آدم مغروری هستی. و قصد داری خانوادمو ازم دور کنی  هر چقدر هم بهشون توضیح بدم میگه نه تو منظورت این بود.