سلام بر شما مادر عزیز.
ابتدا باید این مسئله مورد بررسی قرار گیرد که چه چیزی باعث شده که نفر اول بودن انقدر برای فرزند شما اهمیت پیدا کند؟ در وهله نخست، این باور "همیشه نفر اول بودن" باید در فرزندتان تعدیل گردد. با اصلاح باور همیشه نفر اول بودن و این کمالگرایی در فرزندتان، او به نگرشی واقعبینانه دست مییابد. به شما توصیه میکنم با فرزند دلبندتان همدلی کنید (احساسات او را از صمیم دل درک کنید)، در عمل به او نشان دهید که بدون قید و شرط و همانگونه که هست به او علاقه دارید (البته حرف و عملتان باید یکی باشد. نه اینکه در کلام به او بگویید همانگونه که هست پذیرفتنی و دوستداشتنی است ولی در عمل شما افرادی که برای مثال پزشکی قبول میشوند را مورد ستایش قرار دهید)، برای سعی و تلاش او ارزش قائل شوید و به خاطر تلاشش او را تحسین کنید، به او اطمینان دهید که در این مسیر همراه او هستید و از او حمایت میکنید، به او انرژی و انگیزه بدهید. برای او بستری را فراهم سازید تا نگرانیها و دغدغههای خود را بیان کند. با فراهم شدن این بستر در زمانهای مناسب در رابطه با تعدیل هدف و باورش با او صحبت کنید تا فرزند خود را به دید واقعگرایانه به جای ایدهآلنگری برسانید و در نهایت انتخاب را بر عهده خودش بگذارید. بعد از رعایت موارد بالا توصیه خواندن مطلبی که در ادامه آورده شده توسط فرزندتان خالی از لطف نیست .
دلایل کم شدن انگیزه میتواند شامل موارد زیر باشد: 1- نداشتن هدف: اولین دلیل بیانگیزگی در زندگی نداشتن هدف است، کشتیای که در دریا نداند به کدام ساحل می خواهد برود ،انقدر در دریا می ماند تا بالاخره غرق میشود. فلسفه انسان این است که باید همیشه در زندگی مسیری برای رفتن داشته باشد و زمانی که احساس کند مسیری برای رفتن ندارد احساس می کند که به پایان زندگی خود رسیده است. شما باید در زندگی یک هدف داشته باشید، یک هدف کوتاه مدت یا بلند مدت، نوع هدفی که انتخاب میکنید در انگیزه شما برای زندگی تاثیر فوق العاده بالایی دارد. اما مهمتر از داشتن هدف انتخاب درست هدف است، اینکه هدف شما متناسب با توانایی های شما و آرزویتان باشد. اگر هدف شما متناسب با خودتان نباشد و درست انتخاب نشود باز دچار بی انگیزگی در زندگی می شوید. 2-زندگی کردن در آینده و گذشته: بعضی ها هدف دارند اما مشکلشان این است که یا در آینده زندگی می کنند یا در گذشته و در ذهن خودشان یا در رویای خوشی که ساخته اند زندگی می کنند یا در مشکلات و شکست های گذشته خودشان غرق شده اند و اکنون را از دست می دهند و هر روزشان تکرار بی فایده همین موضوع است. زندگی در گذشته و آینده هیچ سودی برای ما ندارد ،ما باید از گذشته فقط درس بگیریم و از آینده یک چشم انداز و یک هدف انتخاب کنیم و با کوله پشتی پند از گذشته و عینک چشم انداز آینده در حال قدم برداریم،چیزی که گذشته، گذشته . اگر واقعا می خواهید با انگیزه و شاد زندگی کنید این جمله را در زندگیتان سرلوحه قرار دهید” چیزی رو که نمیتونی عوض کنی رهاش کن”. گاهی اوقات باید به این فکر کنی که الان من نفس میکشم زنده ام و هدفی دارم برای رسیدن و پایی برای رفتن این یعنی زندگی. پس دوست من همین الان مشکلات گذشته را در یک برگه بنویسید و درس ها و پندهایی که برای شما داشت را از آن برداشت کنید سپس آن برگه را به دور بیندازید و گذشته را فراموش کنید و در برگه ای دیگر اهدافتان را برای آینده بنویسید و در حال برایش برنامه ریزی کنید و قدم بردارید. 3-مقایسه های نادرست: دام دیگری که درآن زیاد گیر می کنیم مقایسه های نادرستی است که ما را دچار بی انگیزگی در زندگی می کند. خودمان را با افراد دیگر مقایسه می کنیم و بدتر از همه اینکه درون خودمان را با بیرون افراد مقایسه می کنیم و این باعث سرخوردگیمان می شود. شرایط زندگی ما انسان ها و اینکه در چه جایی و چگونه بزرگ شده ایم بسیار متفاوت از همدیگر است پس هیچوقت مقایسه نمیتواند کار عاقلانه ای باشد. 4-مثبت گرایی افراطی: مثبت گرایی خیلی خوب است اما اگر بیش از حد باشد ما را از واقعیت ها دور می کند و زمانی که با یک واقعیت روبرو می شویم که نمیشود از آن هیچگونه تعبیر مثبتی کرد و خودمان را در یک شکست احساسی می بینیم این موضوع باعث می شود بصورت مقطعی دچار بی انگیزگی در زندگی خود شویم. اگر شما اینگونه فکر می کنید که هیچ آدم کلاهبرداری وجود ندارد و راحت به همه اعتماد کنید و اگر کسی از اعتماد شما سواستفاده کند ضربه احساسی بدی می خورید و همین ضربه شما را تا مدتی بیحوصله ،ناراحت و بی انگیزه می کند. شما باید به جای مثبت اندیشی محض، قوی اندیش باشید یعنی هم مثیت را ببینید و هم منفی را اما تمرکزتان روی قسمت مثبت ها باشد و بدانید در هر اتفاقی مثبت و منفی را با هم ببینید و کمی واقع بینی داشته باشید. 5-ایده آل گرایی افراطی: اینکه همیشه انتظار شرایط عالی و اتفاقات عالی را داشته باشید باعث می شود کمی دچار سردی و بی انگیزگی شوید چرا که گاهی اوقات شرایط همیشه برای ما عالی پیش نمی رود و اگر ما برای چنین شرایطی آماده نباشیم به شدت در ذوقمان خواهد خورد و دچار بی انگیزگی در زندگیمان بصورت مقطعی می شویم. اگر شما انتظارتان از خودتان بیش از حد باشد به شدت به مشکل برخورد خواهید کرد و حالتان بد خواهد بود چرا که هیچوقت از خودتان راضی نیستید و این حال بد، شما را بی انگیزه می کند. شما باید توقع و انتظارتان از خودتان معقولانه باشد، و همه چیز را بصورت ایدهآل نخواهید ،همیشه تلاشتان را در زندگی انجام دهید و نتیجه هرچه شد بپذیرید، توقع شما باید از تلاشتان باشد آن هم در حد معقولانه نه از نتایج و این را باید بپذیرید که گاهی شرایط دست ما نیست که کنترلش کنیم.6-نداشتن خود باوری: نداشتن خودباوری در زندگی باعث می شود شما در زندگیتان هیچ کاری نتوانید انجام دهید چرا که اصلاً خودتان را قبول ندارید و مثل یک آدم افسرده گوشه گیر می شوید. خودباوری برای شما اعتماد به نفس می آورد و به شما نیرو می دهد رو به جلو حرکت کنید، اولین قدم شما در هرکاری داشتن خود باوری است ،شما باید خودتان را باور کنید که بتوانید هدف انتخاب کنید و در جهت رسیدن به آن قدم بردارید. 7-محیط نامناسب: محیط نقش بسزایی در حال ما دارد، باید محیط و اطرافیانی برای معاشرت انتخاب کنیم که در راستای اهداف ما باشند و همچنین از شور و نشاط کافی برخوردار باشند . حالات انسان بر همدیگر تاثیرگزار است اگر دوستان ما افسرده باشند ما هم افسرده خواهیم شد ،پس مراقب انتخاب هایمان در دوست و محیط باشیم. 8- انباشتگی ذهنی : زمانی که در ذهنمان مسائل زیاد حل نشده ای باقی مانده اند و روی هم انباشته شدند کم کم دچار هنگ می شویم و بعد تا مدتی خلع سلاح میشویم خودمان را مثل ماشینی که یاتاغان زده و مدتی بی حوصله و بی انگیزه می شویم و دچار کلافگی و اعصاب خوردی هستیم ،حتما این مورد را تجربه کرده اید. یک کاغذ بردارید و تمام کارها و برنامه هایتان را در آن بنویسید و با یک زمانبندی مناسب برنامه ریزی کنید و به ترتیب تکلیف هر کدام را روشن کنید و سریعاً خودتان را از این حال خارج کنید. 9-فاصله گرفتن نقطه بالقوه از نقطه بالفعلتان: نقطه بالقوه یعنی توانایی های شما یعنی اینکه شما فکر می کنید می توانید به چه هدف های بزرگی برسید و نقاط بالفعل یعنی چیزی که الان هستید و زمانی که فاصله این دو از هم زیاد میشوند به شدت دچار بی انگیزگی در زندگی میشوید.هدفتان را کوچک کنید و در جهت رسیدن به آن اقدام کنید و بعد به هدف بعدی فکر کنید. 10-شکست در تغییر: خیلی اوقات ما تصمیم می گیریم که در زندگیمان تغییراتی ایجاد کنیم و عادت های جدیدی در زندگی خودمان به وجود بیاوریم و در این کار شکست می خوریم و این شکست ها باعث می شود که خودباوریمان را از دست بدهیم و خودمان را بی عرضه بدانیم و دچار سردی می شویم و هر موقع تصمیم به تغییر در زندگی می گیریم این تجربه ها به ما یاد آوری می کنند تو نمی توانی بشین سرجات و باز بی انگیزه میشویم. اشتباه این دسته از عزیزان این است که می خواهند چندین مورد بزرگ را با هم تغییر دهند و اینگونه تمرکزشان را از دست می دهند و نتیجه ای هم نمی گیرند. برای تغییرات پایدار باید کم کم و با تمرکز شروع کرد و بعد به سراغ عادت بعدی برویم و این را هم بدانیم شکست در این زمینه امری طبیعی است چرا که عادت های قبلی ما طی زمان زیادی به وجود آمده اند و زمان می برد که تغییر کنند و اگر شکست خوردید سرد نشوید ودوباره ادامه دهید انقدر این کار را تکرار کنید تا تغییر شما پایدار شود. در آخر اینکه زندگی در این دنیا کوتاه است ندانسته و با غفلت لحظه های خودتان را هدر ندهید. با کسب آگاهی و مهارت از زندگی خودتان نهایت استفاده را بکنید. پایدار و پیروز باشید.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید