2794

سلام وقتتون بخیر. همسر من خیلی شدید وسواس فکری داره و من واقعا نمیدونم چه طوری باید باهاش رفتار کنم که حداقلش بدتر از اینی که هست نشه. من یه دختر 3 ساله دارم که همسرم به هیچ عنوان دوست نداره با دخترم تنها برم خونه مادرم چون میترسه بچم وابسته اونا شه و پدرش رو دیگه دوست نداشته باشه خیلی میترسه از این موضوع چون کمبود محبت شدیدی داره ...در حالیکه قبل از اینکه بچه دار شم هر روز خونه مادرم بودمو همسرم هیچ مشکلی نداشت ولی از وقتی بچه دار شدم حتی یه بارم نذاشته تنها برم ماهی یه بار با هم میریم یکساعت میشینیم میایم. حتی وقتی پدرم وقتی بچم خیلی کوچیک بود میگفت بیا بغلم بابایی شوهرم دعوا راه مینداخت که چرا بابات میگه بابایی به بچه من مگه بابای بچه منه باید بگه پدر بزرگ نگه بابا چون باباش منم بعد قرار شد به بابای من بگیم بابا بزرگ که یه روز هم طول نکشید و دوباره دعوا که بابا بزرگ هم خوب نیست باید بگه پدر بزرگ .....و شدیدا از این وسواسش من دارم اذیت میشم 

اطلاعات تکمیلی

سن 30 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور کودک و نوجوان

سلام؛
دوست عزیز به غیر از این مطالبی که بیان کردید، به طور کل رابطه بین شما و همسرتان چطور است؟

اطلاعاتی که در این زمینه به من دادید کافی نیست و لازم هست درباره کیفیت رابطه شما و همسرتان بیشتر بدانم تا بتوانم دقیق‌تر راهنمایی کنم.

با این وجود به شما پیشنهاد می‌کنم به جای بالا بردن حساسیت همسرتان در مورد این موضوع و واکنش هیجانی نشان دادن در مقابل رفتارهای او، روی بالا بردن کیفیت رابطه‌تان بیشتر انرژی و زمان بگذارید. اگر بتوانید مشکلاتی که در رابطه با همسرتان دارید حل کنید مشکلات جانبی کمتری از این دست به وجود خواهد آمد.

همچنین با بهبود رابطه ‌تان فرصت این را خواهید داشت که تعامل بیشتر و بهتری با هم داشته باشید و اینکه بتوانید در مورد این قبیل ناراحتی‌هایی که برایتان پیش میاد با همسرتان صحبت کنید و به نتیجه معقول‌تری برسید.


شاد و پیروز باشید.

تجربه شما

login captcha

فقط من نیستم با همه مشکل داره از هر آدمی یک ایرادی میگیره و رابطشو کم میکنه در عین حال خیلی هم اجتماعی و مهمون دوست و خوش برخورده ولی حساسیت های خاص خودشو داره . مثلا با خانواده خودش 3 تا خواهر داره که کاملا چند ساله قهریم با مامان و باباشم چند ماهی یکبار که ناگفته نماند تمام این رفتاراش من فکر میکنم از کم محلی پدر مادرش شروع شده چون تقریبا میشه گفت اصلا دوستش ندارن و کاری بهش ندارن نه زنگی نه کاری که نشون بده ما تو رو فرزند خودمون میدونیم و برامون مهمی خداییش هم همسرم آدم بدی نبوده برای خانوادش یعنی چون از من خوششون نمیاد شوهرمم همیشه طرف من بوده اونا از روی حسادت اینجور شدن و همسرم واقعا کمبود محبت داره. مثلا دخترم با مادر من خیلی جوره و با این که همسرم نمیذاره زیاد مامان منو ببینه ولی دخترم عاشقشه و خیلی دوستش داره مثلا همسرم ناراحته میگه چرا مامانت زیاد به دختر ما محبت میکنه میخواد از چنگ من در بیارتش. میگه بابا بزرگ یا مامان بزرگ نباید بگه به اونا چون کلمه بابا هست من دوست ندارم فقط باید به من بگه بابا به اونا بگه پدر بزرگ مادر بزرگ . مثلا بابام مثل همه بابا بزرگای دیگه به دخترم یعنی به نوه اش میگه بابا بیا پیش بابایی قربون صدش میره و خودشو بابایی خطاب میکنه به قدری ناراحت شد که سر این موضوع یک دعوایی راه انداخت و یکسال قهر کرد با خانوادم و اجازه نداد دخترمو ببینن. همش ترس داره که همه بخوان بگن تو بابای بدی داری . توهم توطئه داره

سلام .تا قبل از اینکه بچه دار شیم رابطمون خیلی خیلی بهتر بود و جفتمون از زندگیمون راضی بودیم ولی بعد از بجه دار شدن با حسایت هایی که نشون داد که نرو نیا خونه مامانت نرو و اینکه کلا نمیذاره من تنها برم بیرون تنها با بچم پیش خانوادم باشم. و اینها باعث شد هر روز بحث و عوا داشته باشیم و داریم و من رو اصلا اصلا قبول نداره تو هیچی و میگه مادر خوبی نیستی من با چند مشاور تلفنی صحبت کردم و همه گفتن همسرت مریض و سواس شدید داره متاسفانه همسرم متوجه شد و دیگه نذاشت من به مشاوره ادامه بدم. ولی کیفیت رابطمون به قدری خراب شده که هنوز نمیتونم باور کنم .در حدی آرزوی طلاق دارم ولی به خاطر اینکه دخترم بعدا وقتی بزرگ شد ازم برنجه و حسرت خانواده تو دلش بمونه نمیخوام جدا شم. همسرم کاملا خود رای هست هر وقت بگه باید بخوریم نخوریم بریم بیرون نریم بیرون تی وی روشن باشه خاموش باشه همه چی و همه دست ایشونه من واقعا یک زندانی هستم. متاسفانه بیکار هم هست و همیشه تو خونست در همه چی دخالت داره و وسواس شدید به تمیزی و کلا همه چی. من واقعا نمیدونم باید چکار کنم وضع مالیمون بد نیست اما به من هیچ پولی نمیده هیچی بارها باهاش صحبت کردم ولی بی فایده است خیلی وحشت داره از اینکه من ازش جدا بشم چند بار غیر مستقیم گفتم ولی از اون مردهایی نیست که از خداش باشه منو طلاق بده فکر میکنم این برگ برندم هست و از این طریق فقط میتونم براش شرط بذارم برای ادامه زندگی  میشه راهنماییم کنید ممنون میشم.