سلام و خسته نباشيد. يه اطلاعات کلی ميدم خدمتتون بعد سوالم رو مطرح میکنم
من 29 سالم و همسرم 32 ساله هست.
11 ساله ازدواج کردیم و يه دختر 4 ساله داریم . ازدواجمون فامیلیه و شدیدا عاشق هم بودیم
همسرم واقعا دوستم داشت و منم داشتم و دارم
مشکل من الان اينه که همسرم قبلترها اعتقاداتش بیشتر بود
مثلا روزه ميگرفت نماز هرچند وقت يه بار میخوند
یکی دو بار نوشیدنی نامشروع خورد ولی وقتی دید من خیلی ناراحت شدم قول داد نخوره
خلاصه همه چیز خوب بود تا اینکه من مشکوک شدم که سیگار میکشه یعنی خیلی زیاد نه ولی شک کردم
که امسال تو مسافرت ديگه طبیعی کرد و فهمیدم بله میکشه
و معلوم نیست چند ساله و چند وقته ولی مثلا صبح تا شب خونه باشه نمیکشه ولی بیرون ميره خبر ندارم
خیلی دلم شکست که مخفی کرده ازم . چرا؟ من که باهاش انقد دوس بودم
یعنی خیلی چیزهای ديگه رو هم ميتونه ازم مخفی کنه؟
خیلی حس بديه
در کل دلم گرفته ازش، با این حال به روش نياوردم و گفت من که گفتم بهت اذيتم نکن، ولی بازم جلوم تا حالا نکشیده، منم گفتم حالا سیگار چیز وحشتناکی نیست اونم کم چیزی نگفتم ولی ته دلم هنوز ناراحتم که مدت زیادی ازم مخفی کرده.
يه مشکل ديگه هم که تقریبا ده روز هست درگیرشم اينه که همسرم يه شب دیر اومد و با دوستاش بود وقتی اومد فهمیدم نوشیدنی نامشروع خورده خیلی باهاش بد برخورد نکردم و اونم بهم گفت زن های دوستامم میخورن و توام پایه باش و منم گفتم باشه و خلاصه با خنده رد کردم ولی پیشش نخوابیدم
گذشت تا چند روز بعد دوباره خورده بود و من این دفعه خیلی بهم برخورد و کلا صحبت باهاش نکردم
فرداش برام کادو خرید و تموم شد
دوباره دیشبم خورده بود ديگه خودش هم طرفم نيومد منم فقط پرسیدم کجا بودی هيچی نگفت
کلا چند وقته خیلی تو خودشه . ميدونم مشکلات مالی فشار آورده سختشه که نميتونه مثل قبل بهمون برسه ولی من خسته شدم
سردرگمم نميدونم چطوری رفتار کنم
فکر میکنم افسردگی گرفته هرچقدر هم محبت میکنم جواب نميده همش تو خودشه و تو گوشی
از لحاظ خیانت و این چیزها هم مطمئنم ازش ولی کلا حال روحیش خوب نیست
دلش نمیخواد حرف بزنه وگرنه حالش بهتر ميشه
توروخدا راهنمایی کنید . شب ها با گریه میخوابم
خودم رو سرگرم کردم با باشگاه و این چيزها ولی خسته ام
قهر رو هم چاره نميدونم چون احساس میکنم بود و نبودم واسش فرق نداره که ناراحت شه
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید