2794
سلام خیلی مختصر مشکل خودم رو درمیان میگذارم همسره من یک ماه هست که خانه را به قصد کار کردن به شهرستان ترک کرد که کناره دست پدرش مشغول به کار شود اما از لحظه ای که رفت آنجا شروع کرد از جدایی حرف زدن و اینکه دیگه نمیتونم باهات زندگی کنم دلیلش اش هم این هست که تو به من بدو بیراه میگفتی به من میگفتی معتاد بیکار بی عار و .... من و همسرم ۴ سال پیش در حالی که قبلا هر دو ازدواج سابق داشتیم ایشون طلاق گرفته ۳ فرزند داشته که هر۳ کناره مادرشان زندگی میکنند رابطه مناسبی هم با فرزندان خود نداشت بخاطره اینکه همسره سابقش به شدت مخالف ارتباط پسرها با پدرشان است بنده هم همسرم فوت کرده بودند بعد از دوسال به اصرار اطرافیان و مشکلات فراوانی که داشتم ازدواج کردم باید به خدمتتان عرض کنم در رابطه با خیلی مشکلا همسرم وقتی ازدواج کردم متوجه اش شدم در واقع خیلی مسائل رو پنهان کرده بود ولی اینو بهم گفت که انجمنی هست و قبلا اعتیاد داشته ترک کرده ولی متاسفانه بعد از مدت کمی از ازدواج ما دوباره درگیره مواد شد از نوع بدش سره کار هم نرفت در کل از ۴ سال زندگی فقط دوسال و نیم اش رو کار کرد باردار بودم و نه گذاشت جدا شوم و نه خودم تمایلی داشتم تصمیم گرفتم زندگی کنم بارها درخانه ترک کرد اما باز شروع کرد متادون درمانی راشروع کردیم تا سه ماه اول خیلی خوب بود همه چی با همون چند سی سی شربت هم تونست کار کنه هم اخلاق هم خوب بود اما از شب تولده دخترمان شروع کرد تا همین الان دخترم سه سال و سه ماهشه تو تمام این مدت کنارش بودم نخواستم که جدا بشم با اینکه اعتیادش هر روز بدتر میشد هم شربت هم مواد بی کاری به خاطره مصرف متادن رابطه جنسی ما به صفر رسید یک سال اخیر شاید طلاق عاطفی ما شروع شده بود من هم تبدیل شدم به زنی افسرده و پرخاش گر که دیگه اون زبون نرم و گرمش رو دیگه نداشت ۴ سال بود مدام میگفت برم پیش بابام کار کنم همه چی خوب میشه اما هیچ وقت خانوادش بهش رو نشان ندادند تا یک ماه پیش که بالاخره رفت چند روز قبل از رفتن سره موضوعی دعوامون شد و از وقتی رفت دیگه از کلمه جدایی پایین نیامد که نیامد یک ماهه که به دخترم سر نزده در حالیکه دختره من به شدت وابسته پدرش بود همسرم اشتباهات زیادی مرتکب شد تو عمره کوتاه زندگیمون اما میدونستم که همش بخاطره وجوده مواده وقتی سالم باشه اخلاقش اش خیلی مهربان و دلسوز هست چیزی که میگم بهم ثابت شده است اینم بگم که خانوادش با ازدواجمون مخالف بودن و من اینو هم حتی بعده ها فهمیدم من در تمام این ۴ سال با داشتن اشتباهاتی مثل پرخاش گری تند خویی و نداشتن صبر و حدصله اما همیشه همه جا از او دفاع میکردم کسی حق نداشت جلوی من از او بد بگویید دوستش داشتم واقعا خیلی دوستش داشتم اما از وقتی رفت کناره خانوادش از این رو به اون رو شد تمام مسائل و مشکلات زندگی امان را گردن من انداخت و جوری وانمود کرد که گناه کار نیست تا خانوادش خیلی بهش طعنه نزنن و حمایت اش کنن در تمام این یک ماه التماس های زیادی کردم گریه های زیادی کردم که این کار را نکند اما هر چه من بیشتر دل میدادم اون دور تر میشد و میگفت من همون آدم بی مسئولیت هستم برو بدون من راحت زندگی کن تا الان یک هزارتومن برای ما نفرستاده گفته حالا هر وقت پول دستم اومد میفرستم خانواده خیلی اصرار دارن که با من اصلا حرف نزنه و حتی به بهانه دیدن دخترش نیاد تهران اینو خودش یک بار گفت بهم به هر حال الان من هنوز میخواهم برگردم به زندگیم اما متوجه شدم خیلی التماس ها و گریه هام کارم رو خراب کرد همسرم در زندگی اخلاقی داشت که وقتی دعوامون میشد و مقصر بود من خودم با آرامش تقصیره خودم رو گردن میگرفتم و از اشتباهاتش حرفی نمی زدم بی برو برگرد سریع متوجه اشتباهش میشد و معذرت خواهی میکرد حالا هم با تجربه ای دارم هم با چندین مطلب که در این مورد خواندم تصمیم گرفتم که دیگه نه بهش زنگ بزنم نه پیام بدم اگه خودم رو خیلی شاد و سرزنده و قوی نشان بدم که فکر نکنه من همون زن سابق هستم که همیشه ناراحت و افسرده بود هر وقت هم حرفی از جدایی و مشکلاتمان پیش آمد با فراغ بال قبول کنم که اشتباه کردم واز اشتباهات او حرفی نزنم تا کم کم متوجه بشه که چه کاری کرده یعنی یه جورایی صادقانه باید بگم با این همه عشق و علاقه ای که داشتم از وقتی این تصمیم رو گرفتم احساس خوبی دارم و خیلی احساس کمبود و خلا ندارم حتی انگاز عشق اش از دلم بیرون رفته گفتم اگر روزی پشیمان شد شاید شاید بخاطره آینده دخترکم برگردم در حال حاضر یک مشکل خیلی جدی دارم و اون دخترم هست که در این مدت خیلی پرخاش گر و خود سر شده ترس هاش همه برگشته اصلا به شهره بازی که میبرمش مثل سابق بازی نمیکنه همش خیره میشه به بچه ها و والدینشون یا میچسبه به من دخترم در تمام فامیل به باهوش بودن و شیرین زبان بودن معروف بود اصلا خجالتی نبود همیشه کلی شعر و قران حفظ بود که همه جا میخواند اما الان اصلا حال و حوصله ندارد تا میگیم بخون مسخره بازی در میاره خونه خودمون رو اصلا دوست نداره همش میخواد پیش بابام باشه جدیدا به شوهر خالم و برادرم خیلی وابسته شده موقع جدایی از اونها خیلی گریه میکنه یک بار که برایش توضیح دادم هر کسی شب ها باید به خانه خودش برود گفت من خونمونو دوست ندارم خونه ما بابا نداره هر چند وقت یک بار گریه میکند و میگوید زنگ بزن با بابام حرف بزنم حرف که میزند میگوید بابا ما پول نمیخوایم کار نکن بیا اینجا حتی یک باز گفت بابا من میرم گدایی میکنم پول میارم تروخدا بیا شاید حقیقتا باور نکنید اکثره اوقات از سن خودس بیشتر میفهمد یک بار گدایی دیده بود برایش توضیح داده بودم چه هست و چه کار میکنه یادش مانده بود یک بار هم بی مقدمه بهم گفت مامان من با دامادم منظورش همسره آینده اشه حرف میزنم تو رو میبریم پیش خودمون تنها نمونی کودک بیچاره من هنوز ۴ سال ندارد با دل کوچکش چه درده بزرگی را تحمل میکند ساعت ها برای دیدن پدرش اشک میریزه الان دقیقا یک ماهه که ندیدش و یک هفته اس که تلفن هم نزده سوال من اینه باید چکار کنم هم با دخترکم که حتی با بازی و سر گرمی هم آرام نمیشود هم اینکه آیا تماس گرفتن من و درمیان گذاشتن مشکل دخترم با پدرش کاره درستیه؟؟ دلم نمیخواد اصلا فکر کنه بچه را بهانه کردم بخاطره خودم میدانم هم خودش خیلی دلش میخواهد بیاید و ببینه دخترش رو اما خانواده اش به شدت مخالفن که باید مدتی طولانی از من دوری کنه بلا تکلیف مانده ام شما بگید چکار کنم در حالی که خودم هم حال و روزه خوبی ندارم تمام تلاشم اینه که ظاهرم رو حفظ کنم اما درونم ویران شده اینهمه احساس بد رو چکار کنم با دخترم که دچارخ این مشکل شده من اول میخوام هر کاری که هست بکنم دخترم بهتر بشه شما راهنماییم کنید
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز چرا شما با دخترتون به شهرستان نمیرید تا همسرتون رو ببینید؟ بهتره از نزدیک با هم ملاقات داشته باشید شاید با دیدار حضوری متوجه موضوع و دلخوری ایشان وخانواده شان بشوید این حق دختر شماست که پدرش رو ببینه .اگر هم بعد از دیدار باز هم اصرار به جدایی داشتند میتوانید در حد فهم دخترتون بهش توضیح بدید . دلایل ایشون رو برای جدایی بشنوید و شما هم برای زندگیتون تصمیم بگیرید .بر خودتون وتواناییهاتون ایمان داشته باشید سعی کنید در هر شرایطی خودتون رو باور کنید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام.سی هفت ساله .شش سال متاهلم.شهرستان کوچکی زندگی میکنم.فرزند چهارماهه ای دارم. به بچه ام وابستگی

پاسخ سلام دوست عزیز شما یک فرزند 4ماهه دارید که نیاز به نگهداری وتوجه والدین دارد. بهتر است سعی کنید تغییراتی در روابطتان با همسرتان ایجاد کنید و ریشه مشکلاتتان را شناسایی و در جهت رفع آن اقدام کنید بنظر ه...

دچار سردی جنسی شدم تو شهرستان هستم باید چه دکتری برم؟ ایجا سکس تراپ نداریم

پاسخ سلام و ممنون که سوال تون رو با من مطرح کردید. میتونید با سکس تراپهای تهران مشاوره تلفنی داشته باشید. فیروزه سخندانی سکس تراپیست و مشاوره ازدواج 021-88225819