2794

تغییر رفتار همسر بعد از 13 سال زندگی مشترک

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 65 بازدید 1 تبادل تجربه

من 13 ساله که ازدواج کردم و دوتا بچه دارم. زمانی که عقد کردیم بین من و همسرم دعوا زیاد پیش اومد.دخالت ها و حرف های خانواده اش و عدم حمایت او از من و بی تجربگی هر دوی ما در برخورد با خودمان و بقیه و همین طور کشیده شدن مسائل بین دو خانواده باعث همه این چیزها شد. البته این را هم بگم که همیشه خیلی از نظر محبت و علاقه سرد بود. اما از وقتی عروسی کردیم و به یک شهر دیگه برای زندگی اومدیم سعی کردم زندگیم رو درست کنم. دست از حساسیت برداشتم. اون هم بهتر شد. تو این 12 سالی که از عروسی میگذره باهم خوب بودیم . تا اینکه قضیه ازدواج خواهرم پیش اومد. من باتوجه به تجربیات خودم راه پیش پای خواهرم گذاشتم و یادش دادم که چطور تو زندگی با شوهرش رفتار کنه که تنش نداشته باشه. البته که هیچ زندگی بدون تنش نمیشه اما خیلی کم بود و البته خانواده شوهرخواهرم هم اهل حرف و دخالت نبودن.حالا همش تو سر من میزنه که تو دوران عقدمون رو خیلی تلخ کردی. من بهش میگم اون مال 13 سال پیشه ما الان زندگی خوبی داریم. چرا امروز رو تلخ کنیم بخاطر گذشته. میگه چرا بابات به خاطر حرفی که اون زمان به من زده ازم عذرخواهی نمیکنه. درصورتی که بابای من در جواب مادر شوهرم حرف زده بود. میگم تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن. بعد هم کسی از منم عذرخواهی نکرد که همه دوران عقدم رو خراب کردن. ولی من نمیگم کسی ازم عذر خواهی کنه. چند روزه اعصابم رو خرد کرده. چند وقت پیش که این مسائل پیش نیومده بود یک مسئله خانوادگی رو بهش گفتم چون فکر میکردم خیلی با هم یکی هستیم. خیلی باهاش احساس یکرنگی میکردم . ولی الان اون مسئله رو مثل پتک تو سرم میکوبه. من فکر میکردم رابطه ما باهم خیلی خوبه اما الان بعد 12 سال میبینم نه هیچی تغییر نکرده. اخلاقش همون هست که بود. اگه هر بداخلاقی کنه باید ساکت باشم. یا مثلا هرموردی پیش بیاد که بخواد بگه میگه مثل بابات تو هم این طوری یا مثل مامانت تو هم این . نمیدونم چی بگم که بر سر مسائل الکی دعوا نکنه یا چرا تو دعوا اسم خانواده منو میاره. همش فکر میکنم تو این چندسال انگار تو فکر آتو گرفتن بوده. من مادر و پدرم هیچ مشکلی ندارن فقط یک بار مامانم با لحن تند جواب داده بود جلو شوهرم که بابام هم گفته بود وقتی حرفمون یکی هست چرا با لحن تند برخورد میکنی. حالا این قضیه به این کوچکی رو چنان بزرگ میکنه که انگار چه اتفاقی افتاده. من خیلی چیزها از خانواده اش میدونم ولی هیچ وقت به خاطر زندگیم اونا رو نمیگم. احساس میکنم خیلی دارم داغون میشم. کسی رو که بهش اعتماد داشتم با من این کار رو میکنه. مثل مار تو آستینم بود و من نفهمیدم.  

در ضمن از نظر روابط زناشویی هم خیلی ضعیفه شاید هر سه یا چهار ماه یکبار. گاهی فکر میکم تو این خونه فقط کلفت و پرستار بچه ام.  

اطلاعات تکمیلی

سن 35 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز

نظر شما این هست که دعواهای اوایل ازدواج شما به دلیل بی‌تجربگی خودتون و دخالت دیگران بوده. خیلی از دخالت‌های مردم در زندگی عزیزان‌شون واقعا از سر محبت و دلسوزی هست؛ نه خدای نکرده بدجنسی و سوء نیت. ولی این، در اصل ماجرا که دخالت کردن هست، تغییری ایجاد نمی‌کنه. شاید از حرف من ناراحت بشید. میخوام بگم شما هم با همین نیت خیرخواهانه تلاش کردین به خواهرتون یک چیزهایی رو یاد بدین. ممکنه خواهر شما یا هر فردی که به جای ایشون باشه، این مداخله‌ی شما رو به پای محبت‌تون بذاره یا دخالت یا ... باز هم تاکید می‌کنم که نیت شما حتما خیرخواهانه بوده و نمی‌خواستید خواهرتون هم به دلیل کم‌تجربگی، مشکلاتی مشابه مشکل شما رو تجربه کنند. خیلی از ما به همین دلیل در زندگی عزیزان‌مون وارد میشیم و بعد شاید ناخواسته خودمون و او رو دچار مسائل دیگری کنیم. پیشنهاد می‌کنم تا وقتی خواهرتون از شما مستقیما درخواست کمک نکردن، بهشون توصیه‌ای نکنید و اگر مساله‌ای بود که فکر کردید نیاز به کمک حرفه‌ای دارن بهشون پیشنهاد بدید از یک فرد متخصص بی‌طرف، کسی که دوست یا عضوی از خانواده‌ی شما نباشه کمک بگیرن.
 

عزیزم من متوجه نشدم همسر شما در چه شرایطی برمی‌گردن به گذشته و مثلا میگن "تو دوران عقدمون رو تلخ کردی". یعنی مثلا از در وارد میشن. شما میگید سلام. ایشون میگن تو دوران عقدمون رو تلخ کردی؟! مسلما اینجوری نیست. یک زمینه‌ای وجود داره و بعد بحث به جاهای دیگه کشیده میشه. توصیه‌ی بنده برای شما این هست که هر قدر با همسرتون، خواهرتون، دوست‌تون و هر فرد دیگری صمیمی هستید، همیشه حواس‌تون باشه حرف یک نفر رو برای یک نفر دیگه بازگو نکنید. چون شما از سر صمیمیت و به قول خودتون، احساس یکرنگی یک مساله‌ای رو درباره‌ی دیگران بازگو می‌کنید که شاید اصلا لزومی نداشته باشه طرف مقابل‌تون این رو بدونه. و بعد ممکنه رفتاری داشته باشه که باعث ناراحتی و پشیمانی شما بشه.
 

ببینید اگر همسرتون مثلا از پدر شما ناراحت هستند و بابت حرفی که سال‌ها پیش، پدر شما به مادر ایشون زدن، توقع عذرخواهی از پدرتون دارن، چرا این رو به شما میگن؟ مگه شما مسئول رفتار پدرتون هستید؟ هیچ‌وقت مسئولیت رفتار هیچ‌کس به جز خودتون رو به عهده نگیرید. اگر همسرتون واقعا نیاز به شنیدن عذرخواهی دارن، می‌تونن برن در این مورد با پدر شما صحبت کنند و بگن بابت حرفی که سالها پیش به مادرم زدید باید از من عذرخواهی کنید. اینکه این حرف رو نگن یا بگن و چه جوابی بشنون و ... مساله‌ و تصمیم همسرتون هست. و بهتره شما کلا خودتون رو از این ماجرا کنار بکشید. بعد از مدتی همسرتون متوجه میشن شما پاسخگو نخواهید بود و خودشون لازم هست گاهی مسائل‌شون با دیگران رو حل و فصل کنن.  
 

ضمن اینکه ما همیشه به زوج‌ها میگیم حتی برای دعواهاتون هم قاعده داشته باشید و فقط درباره‌ی خودتون صحبت کنید. تحت هیچ شرایطی قرار نیست به خانواده‌ی همدیگه توهین کنید. و اینکه در هر موردی صحبت می‌کنید، فقط درباره‌ی همون مورد حرف بزنید. اینکه هر بار توی بحث بخواهید برگردید به گذشته و از اول دعوا و دلخوری‌ها رو مرور کنید واقعا چه کمکی بهتون می‌کنه؟ اگر همسرتون علیرغم صحبت‌های شما باز هم برمی‌گردن به گذشته، شما بحث ایشون رو ادامه ندید. فقط یادآوری کنید که قرارتون با هم چی بوده و بعد حرف رو عوض کنید. یا موقتا به کار دیگری مشغول بشید که بحث‌های تکراری دوباره شروع نشن.
 

با خوندن نوشته‌ی شما احساس کردم که خشمگین هستید. ازتون میخوام یک روزی که حس بهتری دارید، کمی بی‌طرفانه به گذشته فکر کنید. گاهی ما بدون اینکه متوجه باشیم، رفتار بد خانواده‌ی خودمون رو کم‌اهمیت‌تر از رفتار بد خانواده‌ی همسرمون می‌بینیم. دلیلش می‌تونه علاقه و خاطرات مشترک ما با خانواده‌ی خودمون باشه. میخوام بهتون بگم این نگاه که ما بد نکردیم ولی خیلی بد دیدیم، واقعا داره شما رو آزار میده. به قول خودتون هیچ زندگی‌ای بی تنش نیست و گذشته‌ها هم گذشته. شما می‌تونید در این موقعیت کمی با سیاست‌تر برخورد کنید. استراتژی جر و بحث‌تون رو کمی تغییر بدید. خیلی محترمانه به همسرتون بگید که ازش چه انتظاری دارید و خودتون هم سعی کنید کمی تغییر در رفتار و گفتارتون مشهود باشه تا به مرور زمان، شاهد تغییر رفتار متقابل همسرتون هم باشید.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

login captcha

سلام و ممنون از راهنمایی های مفید شما. درست است واقعا من مسئول حرف های بقیه نیستم. همانطور که شوهرم را هم مسئول حرف دیگران نمیدانم و بعد از دوران عقد هیچگاه به خاطر حرف کسی با او بحث نکرده ام. خودش هم میگوید اگر حرفی شنیدی همان موقع جواب بده و اگر نتوانستی جواب بدهی به من نگو. در مورد یادآوری گذشته این که او زمانی که خوشی های دیگران در دوران عقد را میبیند انگار داغ دلش تازه میشود و دوباره میگوید. با اینکه فرد تحصیل کرده ای هست و یکی از موضوعات بسیار مورد علاقه اش فلسفه اخلاق هست ولی به قول خودش همیشه نمیتواند به اصولی که میداند عمل کند. 

بله گذشته تلخ بود و کم تجربگی ما و خانواده هایمان و دلسوزی برای فرزندانشان باعث آن بود.

و اینکه واقعا هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد من نباید حرفی را که مربوط به خانواده ام بود و به شوهرم ربطی نداشت را پیش او بازگو میکردم ولی آیا باید همیشه حرف هایش را تحمل کنم. 

البته به قول خودش هر کار بدی تاوانی داره!

باز هم ممنون از راهنماییتون.