2794

خیانت همسر و تردید برای زندگی یا طلاق

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 96 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام خسته نباشید. من 22 سالمه 1 سال و 1 ماه عروسی کردیم قبل ازدواجم 4 سال با همسرم دوست بودیم و خانوادم به شدت مخالف ازدواج ما اما بالاخره از سر مجبوری راضی شدن همسرمو خیلی دوست داشتم خیلی اونم به ظاهر دوستم داشت اما من ضعف هایی توی مدیریت زندگیم داشتم مثلا شوهرم شغلش آزاده و خیلی هم اهل کار نیست من توی خانواده ای بزرگ شدم که توی رفاه کامل بودم وقتی میدیدم شوهرم خیلی درآمدی نداره یعنی تلاشی هم نمیکرد خودم رفتم سرکار تا خانوادم حس نکنن ما توو مضیقه ایم و دانشگاهم میرفتم خیلی بهم فشار میومد نمیتونستم از پس زندگیم درست بربیام ولی تلاشمو میکردم بچه بازی زیاد داشتم توام عصبانیت های خیلی شدیدم هم بددهن میشدم متاسفانه اما نه همیشه من یه خواهر 16 ساله دارم و 2 تا دخترخاله هم سن خواهرم که خیلی باهم صمیمی بودیم و بعد از ازدواجم هم با شوهرم بیرون زیاد میرفتیم 6 ماه بعد از عروسیمون متوجه سردی شوهرم شدم تا جایی که خیلی از شبها جدا میخوابیدیم به بهانه اینکه میگفت رو تخت کمرم درد میگیره یه مدتی گذشت تا اینکه توو تلگرامش یه پیام تو سکرت چت از دخترخالم دیدم خیلی مشکوک شدم ازش پرسیدم جواباش قانعم نکرد تا اینکه رفتم با بیان خوب ماجرا رو به خالم گفتم و خالمم ساده از این ماجرا نگذشت و به هر ترفندی بود از دخترخالم راست ماجرارو پرسید و مشخص شد که اینا 6 ماه با هم رابطه داشتن و شوهرم از راه احساسات دخترخالمو اغفال کرده و باهم رابطه جنسی چتی داشتن و حتی شب تولد من که دخترخالم و خواهرم خونه ما میخوابن با داروی خواب آوری که به ما میده لخت میشه و میره توی اتاقی که دخترخالم بوده و قصد تعرض بهشو داشته خالم بعد از متوجه شدن این ماجرا از اونجایی که میدونسته من خیلی همسرمو دوستدارم با خودش عهد میکنه که زندگیمو بهم نزنه و فقط  پنهانی شوهرمو تهدید میکنه که سمت دخترهای فامیل نیاد و بچسبه به زندگیش و شوهرمم میگه باشه و کلی عذرخواهی حدود 1 ماه که از اون ماجرا میگذره روزی که خواهرم خونه ما بوده من تو اتاقم درس میخوندم و خواهرم با پوشش مناسب توو اتاق دیگه ای بوده که شوهرم به زور بغلش میکنه و بوسش میکنه و خواهرم سریع اومد پیش من اما چیزی نگفت به من و شبش شوهرم به خواهرم پیام میده که ناراحت نشو و خیلی بهم انرژی دادی و.... بعد از چند وقت خواهرم که با خالم خیلی صمیمی بودن ماجرا رو براش میگه و میگه که نمیدونم به خواهرم بگم یا نه که خالم میبینه شوهرم بیشتر تو کار زشتش پیشروی کرده ماجرا رو برای من گفت و من وسایلمو جمع کردم و به منزل پدرم اومدم مشاوره که رفتم مشاور گفت شوهرم اختلالی داره که به عواقب کار اصلا فکر نمیکنه من هنوز که 20 روز از این ماجرا میگذره باورم نمیشه اصلا چون شوهرم ظاهرا آدم خیلی موجه و مذهبی اصلا هیچ کس باورش نمیشه الان شوهرم نمیدونه که پدر و مادر منم اطلاع دارن و فقط فکر میکنه خودم میدونم و خیلی اصرار داره که توبه کرده و برگردم و طلاق نگیرم و حق طلاقو بهم میده من هنوز ته قلبم دوستش دارم با اینکه بهم ظلم کرد اما پدرومادرم خیلی مخالفن با برگشتنم و میگن عوض نمیشه اینم بگم دست بزن هم داشته قبلا چندین بار و الانم پدرم خیلی حمایتم میکنه اما اگه برگردم قطعا جایی که خواهرم و پدرومادرم باشن نمیتونم برم چون اونا متنفر شدن از همسرم شما بگید چیکار کنم؟ ببخشید که واضح گفتم و طولانی شد


اطلاعات تکمیلی

سن 22 جنسیت زن شغل طراح نقشه کش وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام امیدوارم که خوب باشید .اینکه بعد از این رفتارها هنوز همسرتان را دوست دارید به خاطر وابستگی است نه دوست داشتن .اینکه جدا بشید یا زندگی کنید انتخاب شماست ولی خودتان را گول نزنید وقتی در این مدت کوتاه دوبار همسر شما با افراد نزدیک به شما اینگونه رابطه برقرار کرده یعنی بعد از این هم به همین شکل زندگی شما ادامه خواهد داشت .اگر این مدل زندگی را می پسندید به رابطه ادامه دهید و در غیر اینصورت جدا شوید .توجه داشته باشید اگر انتخاب کردید که به زندگیتان ادامه دهید این حق شماست که انتخاب کنید در این شرایط یا حتی شرایطی بدتر از این زندگی کنید ولی حق ندارید یک انسان دیگر را بدبخت کنید پس تحت هیچ شرایطی بچه دار نشوید ‌.

تجربه شما

login captcha

خیلی لطف کردید واقعا ممنونم از انرژی که گذاشتید