سلام دوست عزیز
همونطور که خودتون هم اشاره کردید، به نظر میرسه مسالهی اصلی که شما رو دچار مشکل کرده، ضعف اعتمادبهنفس در شما هست و متعاقبا تمایل برای کنترل همسرتون. با توجه به اینکه در مورد وفاداری ایشون شکی ندارید، لازم هست کمی در نوع نگرشتون تجدید نظر کنید و برای ارتقای اعتمادبهنفس خودتون هم تلاش کنید. ادامهی تحصیل یا اشتغال، تنها راه شما برای داشتن اعتمادبهنفس نیست. شاید بشه گفت اعتمادبهنفس یعنی اینکه شما خودتون رو دوست داشته باشید، تواناییهای خودتون رو دست کم نگیرید و مدام خودتون رو با دیگران مقایسه نکنید. بهتون پیشنهاد میکنم برای خودتون یک دفترچهی اعتمادبهنفس درست کنید. بنشینید و با حوصله تمام کارهایی رو که در زندگیتون خوب انجام دادین بنویسید. اصلا قرار نیست اون کارها لزوما کارهای خیلی بزرگی باشن. مثلا اینکه خداوند به شما چهرهی خوبی داده، اینکه بلدین بیست نوع غذا رو عالی بپزید، اینکه بلدین برای فرزندتون لالایی بخونید، یک روز به یک فردی که نمیشناختید کمک کردید و احساس خوبی داشتید، میوهها رو توی ظرف خیلی زیبا میچینید، همیشه مودب هستید و ... تمام اینها رو باید بنویسید. هر روز صبح که بیدار میشید، با تمرکز دفترچه رو بخونید. و در طول هر روز، 3 مورد به دفترچه اضافه کنید. این تمرین در ابتدا دشوار به نظر میرسه چون شما عادت کردین فقط برتریهای دیگران رو ببینید اما به مرور زمان، تمرین باعث میشه شما تواناییهای خودتون حتی در انجام سادهترین کارها رو ببینید و بابتش خوشحال و شکرگزار باشید و لازم ندونید دائم خودتون رو با دیگران مقایسه کنید.
به خدای بزرگ میسپارمتون
منم به شوهرم خيلی اعتماد دارم ولی كافيه فقط در مورد زنی صحبت كنه تا باهاش بحث نكنم آروم نميشم در صورتی كه بعد ميدونم پشيمون ميشم و كارم اشتباهه
منم همینجوریم حتی بدتر الانم باردارم میخوام بعد زایمانم ول کنم برم دیگه نمیتونم وجود کسی و تو زندگیم تحمل کنم