تاثیر مشکلات خانوادگیم بر حال روحی من

سلام من ۱۹ سالمه و تک فرزندم

پدر و مادرم هردو افسردگی دارند و پیر شدن و دیگه نمیتونن مثل قبل باشند همش کم درد و پا درد و بی حوصلگی. رابطه شونم باهم خوب نیست. بابام  بیش از اندازه مهرطلب  لجباز و غرغرو مامانمم دیگه حوصله اش رو نداره

خانواده بابامم که خیلی تخریبش میکنن. بابام شغلش آزاده مامانم کارمنده و دیگه هرچیم کار میکنن توان ندارند و زندگیمون فقط میگذره. بابام خیلی رو اعصاب مامانمه همش میناله منم تنها و هزارتا غم. پیری اونا بی پولی و...

میدونم بزرگ شدم اما به خدا من کودک درونم آزرده است هنوز بهشون احتیاج دارم. بابام برای خانوادش هرکاری میکنه. . حاضره ما ناراحت بشیم اما خانوادش نه. و خانوادش خیلی میان دخالت میکنن و نظر میدن.

ما قبلش ۱۹سال با خالم اینا یه جا بودیم که اونجا هم افتضاح بود و هزار و یک مشکل و بیشعوریشون 😭😭 وضعیت مالی مون خوب نیست. مجبوریم طبقه دوم مامان بزرگم زندگی کنیم. به خدا دیگه نمیتونم تحمل کنم😭

من ۷ سالم که بود مورد تجاوز قرار گرفتم. از همون پسر های خالم. الان تنها دلخوشیم خواستگارمه. با اونم یکم مشکل دارم اما تنها چیزی که باعث میشه فقط این زندگی گند رو تحمل میکنم همونه

راستش من برای روانکاوی رفتم و جلسه ۹۰ تومن بود. نمیتونیم بدیم این پول رو. سر کار هم نمیتونم برم 😭😭 اصلا دل و حوصله هیچی ندارم