وای خدایا از دست مادرم خسته شدم همش ما و خانواده برادر شوهرم رو باهم مقایسه میکنه. کلا یکی دوبار بیشتر ندیدتش ولی راه میره هی بهم میگه برادرشوهرت خوش اخلاقه پولداره برعکس شما هیچی ندارین و... هی میکوبتش تو سر شوهر من. منم بهش گفتم من بیشتر از شما اونو دیدم خودم بهتر میدونم رفتارهاش چجوریه اینقدر که به دلت نشسته فکر نکن ایراد نداره! و واقعانم ایراد داره من با همچین مردی نمیتونستم سازگاری کنم، میگه نه ایراد از زنشه برادرشوهرت خیلی خوبه که!! 🙄 بعد هی میگه خب آخه آدم که تو مهمونی عصبانی نیست مسلما میخنده دیگه اگه اینطور باشه شوهر منو هر کی ببینه میگه خوش رو تره، ولی به چشمش نمیاد فقط ایرادهاشو میبینه، و اینکه تا یه چیز برای زنش ميخره یا جایی میبرتش مامان من هی میگه خدا شانس بده اون خیلی خوبه ما شانس نداشتیم و اینا.... خب آخه به من زور میاد از این مقایسه های بی سر و ته. منو داره از شوهرم زده میکنه. اصلا از این اخلاق مادرم خوشم نمیاد احترام به شوهرم نمیزاره محبتاشو وظیفه میدونه بعد هی تعریف دامادهای مردمو میکنه هی مقایسه میکنه. مردمم که استاد بازیگرین فقط خوشبختیاشون رو جار میزنن و مامانه من فقط ظاهرو میبینه .اصلا یکبار نگفته خدایا شکرت منم یه داماد سالم دارم. همش ناله میکنه. فقط میگه مرغ همسایه غازه بگید من چیکار کنم
سلام
روز بخیر
محل زندگی شما و مادرتون به هم نزدیکه؟
هرچند وقت یکبار مادرتون رو ملاقات میکنید؟
در حالت کلی مقایسه ناپسند و در بلند مدت موجب دلزدگی خواهد شد...شما در اولین اقدام کمتر ایشون رو درجریان مسائل خصوصی زندگیتون قرار بدید و براشون تعریف کنید.سپس وقتی ایشون ازتون سوال میپرسن بگونه ای مودبانه از پاسخ طفره برید...و با طرح سوال دیگری موضوع مورد بحث رو عوض کنید...در یکسری از موقعیت ها از ویژگی های همسرتون یاد کنید و ابراز رصایت از داشتن همسرتون کنید البته وقتی که اصلا بحث مقایسه نیست...در اخر در اکثر مواقع که پیش شما مقایسه میکنه حتماااااا حرفاشون رو نادیده بگیرید و براشون توضیح ندید...چون توضیح شما میتونه حکم یک تقویت برای حرف مادر باشه و باعث میشه در مواقع دیگری هم ایشون مقایسه کنند .
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید