نحوه رفتار من و همسرم در رابطه با جاری جدید

سلام .من چهارسال میشه عروس شدم و الان باردارم و خارج از کشور و دور از فامیل شوهر و همه. منو شوهرم ازدواجمون کاملا سنتی بود غریبه هستیم اما جاری ام که تازه نامزد کردن میشه دخترعمه شوهرم. از وقتی نامزد شدن مادرشوهرم خیلی همش زنگ میزنه و ازش تعریف میکنه به شوهرم که خیلی دختر مظلومیه زیاد مادیاتی نیست و......حتی چند بار از طلاهاش حرف زد که با حقوق خودش خریده و اینکه اصلا ولخرج نیست دختر خوبیه و....من مشکلی با این حرفها فعلا ندارم هرچی باشه فامیلشونه با اینکه هنوز رفت و آمد ندارن تعریف میکنه .مشکل من اینه که قراره سه ماه دیگه عقد کنن و مادرشوهرم دو روز پیش میگه فاطمه (جاری ام) دختر مظلوم و بی زبونیه بتونه با شوهرش خوب و صمیمی بشه خوبه (چون تازگی برادرشوهرم یکم با دخترها زیادی صمیمی میشه) ولی همه میدونن هم دختره هم پسره عاشق هم بودن و همه میدونن اینا همدیگرو میخوان نامزد کردن حالا نمیدونم این حرفهای مادرشوهرم یعنی چی که میگه فلانی خوبه زبون داره (من) اما فاطمه خیلی بی زبونه درصورتی که خودم دیدمش که خیلی سیاست داره و زبون . ولی حالا همشون میگن این عروسمون زبون داره و فلانه اما فاطمه خیلی بی زبونه مظلومه .من شاید ۵ سال ازش بزرگ باشم ولی خیلی ناراحتم که هنوز رفت و آمد جاری ام شروع نشده و حتی فامیلی رفت و آمد ندارن از الان قضاوت میکنن !! بنظرتون من چیکار کنم؟ و چه عکس العملی نشون بودم؟ دوست ندارم بهم تهمت آدم حسود زده شه چون حسادتی ندارم .لطفا راهنمایی کنید.ممنون

و اینکه مشکل من اینه که شوهرم بزور میخواد خرج عقد برادر شوهرم رو بده با اینکه گاهی مادرش میگه تو از این به بعد بچه ات میاد و خرجت زیاد میشه دستت درد نکنه اما این میگه نه به بابا بگو روی من حساب کنه ناسلامتی پسربزرگم . یعنی چی اگه یه وقتی بابام پول نداشته باشه پس پسربزرگش به چه دردش میخوره و خلاصه کلا اصرار داره که روی کمکش حساب کنن (بخدا همین الانشم دستمون خالیه با اینکه زایمانم هم نزدیکه) ولی نمیدونم چرا شوهرم اینقدر اصرار داره که مامان و باباش روش حساب کنن. بخدا من بدون لباس عروس و بدون عروسی اومدم سرزندگیم چون شوهرم میگفت پول ندارم و بابام گفته یک قرون کمکت نمیکنم خودت هر وقت داشتی جمع کن عروسی بگیر و داداشت هم اونم واسه زن خودش پس انداز کنه. خلاصه نه واسم طلا هدیه گرفتن نه خداشاهده یه جشن خانوادگی. اما حالا شوهرم اون رفتارها و اینکه یک قرون کمک نکردن حتی به قرض یادش رفته و همش میگه یه وقتی پول لازم داشتن. روی پسربزرگتون حساب کنید پس من به چه دردی میخورم !!!!! وضع مالی پدرشوهرمم بخدا عالیه و پولدارن تو فامیلشونه که اراده کنن بهترین جشن رو میگیرن . اما این وسط اصلا رفتارشوهرم رو درک نمیکنم که اصرار داره روش حساب کنن درصورتی که خودمون پول نداریم (انگار دوست داره ثابت کنه به پدرمادرش که پسربزرگم و مسولیت میپذیرم) حتی بهش میگم ما خودمون مثلا من از خونه بابام همینجوری اومدم خونه خودم اصلا پاتختی و جهاز و لباس عروس و طلا و....هیچی چون شوهرم میگفت باورکن بابام حتی یک هزاری گفته نمیده و باید خودم زنم رو بیارم سرزندگیم با پول خودم اما حالا 😭......تروخدا راهنمایی کنید من چیکارکنم !!!چرا شوهرم همچین رفتاری داره؟