کنترل پرخاشگری در دعوا و بحث با همسر

سلام من و شوهرم هم سنيم ٤ ساله ازدواج كرديم و يه پسر ١٠ ماهه داريم با عشق شروع كرديم و اوايل خيلی خوب بود گاهی اختلاف نظر بود بحث بود اما زود حل ميشد اما كم كم زياد شد من ليسانس و معلمم همسرم دكترای رفتار دارن و مرد خيلی خوب و موجه ای هستن دوستش دارم و طاقت سرديش و ناراحتی بعد از دعواش رو ندارم طوری كه هر بار دعوا شد من پا پيش گذاشتم كه تمومش كن ول كن چون ول كن نيست هی دنباله ميده شايد حرف نزنه ولی سر سنگين هميشه هر چی بشه ميگه تو مقصری تو به من چشم نميگی هميشه رو حرفم حرف ميزنی يه اخلاق بدی كه داره كه منو زجر ميده اينه كه تو اوج مهر و محبت خلاف ميلش يه چی بگی كلا يخ ميشه و ١٨٠درجه برميگرده، همين ديروز بعد يه هفته كاملا آروم و خوب و عاشقانه سر يه چيز مسخره و پوچ دعوا راه انداخت و قهر كرد، يه گلدون و گل كريستال بود من ديگه دوستش نداشتم داشتم مينداختمش اومد گفت ننداز و ال و بل ولی من انداختمش داد و بيداد كه تو به حرفم احترام نذاشتی آخه واقعا زشت و بيخود شده بود!! همين باعث شد بحث بالا گرفت و جديدا دهنش لق شد و هر چی ميخواد ميگه بی ادبی ميكنه و حتی يكی دوبارم بهم سيلی زد دنيا روی سرم خراب شد باعث شد منم لج كنم اون لحظه دعوا ولی دو ساعت بعدش كه آتيشم خوابيد باز من ميرم طرفش اما اون نميخواد و ول نميكنه هميشه هم حرفهايی ميزنه كه لجم رو دربیاره حرصم بده، مادرش گاهی اذيتم ميكنه با اينكه فاميل هستيم اما بهش بگم ميگه تو حساسی و اون منظور نداره ولی واقعا حرف هاش تيكه و متلك و بده هميشه جبهه گيری برای اون طرف رو داره باعث دعوامون ميشه ولی باز من كوتاه ميام نميدونم زيادی كوتاه اومدم كه الان هرچی ميخواد بارم ميكنه بخدا نميدونم چطور رفتار كنم باهاش، زندگيم بهم ريخته دلم نميخواد اينجوری باشيم حسرت زندگيم رو ميخورن ولی من دلسردم از وقتی پسرم دنيا اومد بدتر شديم جلوش دعوامون ميشه و گريه اش درمياد كه آتيشم ميزنه بخدا موندم چطور رابطه ام رو برگردونم چيكار كنم من ايرادم كجاست؟ تو دعوا حرفايی ميزنه كه واقعا بده مثلا ميگه من سرترم تو كی هستی من لياقتت رو داشته باشم گاهی سكوت ميكنم اما الان طاقت ندارم منم جواب ميدم داد ميزنم چطور آروم بشم اعصابم بهم ريخته دلم برای پسركم ميسوزه گاهی ميگه اشتباه كردم ازدواج كرديم ما فرق داريم باهم اما ميگه بايد فقط بسازيم و بسوزيم خودشم ميدونم دوستم داره حرف طلاق رو نميزنه چون دلش نمياد ولی اين چه دوست داشتن خودبرتر بينی داره تو دعوای ديشب منم خيلی عصبي شدم و رفتار بدی داشتم و خيلی چرت و پرت گفتم خيلی حرصم داد، ما داريم اسباب كشی ميكنيم به خونه بزرگتری كه تازه خريديم اونم با تمام تدبير و  دو دوتا چهارتای من ولی قدرشناس كه نيست هيچ بهم ميگه كجا ميخوای بيای وسيله جمع نكن تو جات اونجا نيست همين جا ميمونی و اينجا هم تا ده روز ديگه تخليه است،خوب شما باشين چي ميگين داد نميزنين؟ خونه ای كه با خون و دل خريديم من تمام طلا هام جز حلقه دستم رو فروختم براش حالا اينجور ميگه كه حرصم بده آخه درسته؟ خسته شدم فقط كمک ميخوام كه زندگيم رو برگردونم رفتارم رو چيكار كنم باهاش سرد شم تحويلش نگيرم چيكار كنم؟

كنيد