2794

زورگویی همسر و احساس افسردگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 121 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام. شوهرم نمیذاشت هیچ جا برم. یعنی خونه نباشه حتی حق ندارم برم دم درو جارو کنم. قبل ازدواج بهم قول داده بود اجازه میده درس بخونم اما سه ساله به بهونه های مختلف نذاشته. میگه امسال هم پول نداریم بخونی. از هفت هشت سالگی شناگر حرفه ای بودم. بعد ازدواج نمیذاره برم ورزش یا حتی پیست. دارم چاق میشم. خواهرم خونشون خیلی نزدیکه نمیذاره برم پیشش. دامادمون خیلی از من خوشش اومد میگفت نسبت به خواهرهام خیلی منطقی و دختر خوبی هستی(در اینکه به چشم برادری هست یک درصد شک ندارم) خیلی مهربونه به همه کمک میکنه حتی شوهرم خیلی دوستش داره. بهم گفت تو با این سن کمی که داری از دست میری سعی کن همش چشم نگی که توقعش نره بالا و آزادی بهت بده. (ارشد روانشناسی داره) منم یه مدت عمل کردم دید شوهرم تغییر نمیکنه. 

یه روز یکی از خواهرهام گفت فردا شب همتون خونه من میخوام پیتزا درست کنم بهم گفت تو هم میتونی بیای. گفتم آره عزیزم میام. رفتم به شوهرم گفتم گفت نه نمیریم هرچی التماسش کردم نه. قبول نکرد که نکرد. روز بعد بهم گفت بیا بریم خونه مادرم، گفتم عزیزم بیا بریم خواهرم تدارک دیده برامون بریم زشته گفت نه اصلا. منم گفتم اینجوریه منم نمیرم خونه مادرت.
نشسته بودم بعدازظهر بود یهو شوهرم گفت بدو بپوش بریم پایین زمین لرزه اومد. منم سریع پوشیدم رفتم. تو راه خیلی خوشحال بودم گفتم داره سورپرایزم میکنه بریم خونه آبجیم. یهو دیدم بردم خونه مادرشوهرم. خیلی ناراحت بودم.
اونقدر ناراحت که یادم رفت به خواهرم بگم نمیام. سرشام بودیم که خواهرم زنگ زد چندبار جواب ندادم. خواهر بزرگم (همون که شوهرش باهام خوبه) زنگ زد برداشتم رفتم توی دستشویی یهو گریم گرفت زدم زیر گریه. کاش بعض نمیکردم.

این گذشت روز بعدش خواهربزرگم گفت به شوهرم گفتم با بابا صحبت کنه. همه چیو گفته بابامم گفته منم جدی برخورد میکنم(به شرطی که) من خودم از بابام بخوام بیاد کمکم کنه چون نمیتونه بیخود دخالت کنه. منم سریع یه گروه تلگرام تشکیل دادم تمام اعضای خانوادمو گذاشتم توش گفتم من هیچ مشکلی ندارم شوهرم خیلی خوبه خیلی زندگیم خوبه
دامادمون ناراحت شد لفت داد. الان یک ساله میگذره از اون قضیه باهام یکم سرد شده مثل قبل نیست.
گفت این همه باهم حرف زدیم خواستم کمکت کنم آبرومو پیش بابات بردی. البته به خودم نگفت. الان روز به روز حالم بدتر میشه. مردم تو خونه فقط هفته ای یکبار میبرتم خونه پدرم و پدرش. از ساعت ۸ تا خود شب سرکاره منم تنهام.
خیلی این روزها حالم بده خیلی کمکم کنید. من همش به شوهرم میگم چشم. هرچی میگه گوش میکنم. یه بار بهش گفتم ببخش تازگیها یکم ناراحتم عزیزم درکم کن سرکاری تنهام باید عادت کنم بیشتر عصبانی شد گفت من مثل سگ جون میکنم که تو بیای بگی افسرده ای!! گفتم ببخشید ببخشید.

از اون روز اونقدر همه چیو ریختم تو خودم حتی خواهرم خواست بیاد خونمون اونقدر بهونه آوردم کنسلش کردم. فقط دوست دارم تنها باشم. با این حال خیلی با شوهرم مهربونم اصلا بهش غر نمیزنم. میگه امروز چیکارها کردی واسه اینکه ناراحت نشه میگم رقصیدم ورزش کردم ماسک زدم و..😢😢

چون خودش میدونه خیلی عاشق اینم به خودم برسم ماسک بذارم ورزش کنم خوشگل باشم. ولی حتی دیگه حوصله اینارو هم ندارم😔😔



اطلاعات تکمیلی

سن ۱۸ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور ازدواج

سلام دوست عزیز
به سن همسرتون، شغل و تحصیلاتشون، نحوه ی آشناییتون و اینکه چه مدت از زندگی مشترکتون میگذره اشاره نکردید. آیا این رفتار همسرتون از ابتدای رابطه وجود داشته یا کم کم ایجاد شده؟
به نظر میرسه در شرایط ناخوشایندی قرار گرفتید. معنی زندگی مشترک از اسمش پیداست یعنی در همه چیز باهم اشتراک داشته باشید و به نظرات و تصمیمات یکدیگر احترام بگذارید و علاوه بر این مشترک بودن فردیت حفظ بشه و به عنوان یک انسان آزادی بیان و عمل داشته باشید.
برای رهایی ازین شرایط باید جراتمند رفتار کنید و همسرتون باید آگاه بشن که این الگوی ارتباطی در زندگی مشترک چقدر میتونه آسیب زا باشه. بدون پنهان کردن احساستتون در مورد آنچه که ناراحتتون میکنه با همسرتون صحبت کنید و بگید که چه حسی دارید البته با زبانی خوش و در آرامش. خواسته ها و نیازهای خود را بیان کنید و نظر همسرتون رو هم در این زمینه جویا بشید. اینکه در زندگی خودتون و احساستون رو نادیده بگیرید و فقط چشم بگید یا به خواسته های همسرتون بی چون و چرا عمل کنید باعث میشه عزت نفس و اعتماد به نفستون کاهش پیدا کنه و خلقتون پایین بیاد و زمینه رو برای ابتلا به افسردگی فراهم کنه.
حتما به یک روانشناس مراجعه کنید حتی اگر همسرتون همراهیتون نمیکنه خودتون به تنهایی مراجعه کنید و برای حل مشکل از کمک حرفه ای و حضوری بهره ببرید.
شاد و پیروز باشید.

تجربه شما

login captcha

من فکر میکنم رفتار این خانم  نامتعادل تر از همسرش هست... مشابه خود آزارها با خودش رفتار میکنه.... حتی وقتی همسر خواهرش با جسارت ازش حمایت میکنه با ناپختگی و قدرنشناسی مشکل انکار میکنه.... وقتی یکی اینقدر به خودش بی احترامی میکنه و خودشو حقیر میدونه از همسرش چه انتظاری داره؟

همسرم پسرداییمه ۲۷سالشه و شغلش آزاده در کافی نت کار میکنه

سه ساله ازدواج کردیم لیسانس عمران داره

اول خیلی بدتر بود که الان بهتر شده تازه

@______kajal______

اینکه بهتر شده خیلی خوبه و میتونه نشون دهنده ی این باشه که هنوز هم میتونید رابطه رو بهتر کنید مراجعه به روانشناس شما رو برای رسیدن به این هدف کمک خواهد کرد

پرسش ها و پاسخ های مشابه

زورگویی همسر دوم

پاسخ سلام دوست عزیزمدر نوشته‌ی شما نکات مبهمی وجود داره. مثلا شروع بدبختی‌ها... ارتباط پول دادن به همسر اول‌تون با رفتار همسر دوم‌تون... اینکه آیا همسرتون خودشون به شما گفتن که هرچی میگن شما باید اطاعت کنی...

زورگویی پدر

پاسخ سلام همراه عزيز ✋🏻ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديددوست عزيز ميدانم شرايط سختی داريد اما بهتر است خشونت را با خشونت پاسخ ندهيد ، خشونت را با سكوت پاسخ دهيد و در موقعيت مناسب در مورد مسئله مورد نظر گفت...

زورگویی همسر

پاسخ سلام دوست عزیز وقتی در یک رابطه توافق و گفتگو جای خودرا به من و تو کردن می دهد یک طرف ماجرا فکر می کند با قدرت نمایی اوضاع رو تحت کنترل دربیاورد اگر میخواهید مشکل از ریشه حل شود حتما با هم به زوج در...

حسادت و زورگویی پسر 11 ساله

پاسخ با سلام مادر عزیز، از گفته های شما اینطور پیداست که پسر شما از ازدواج اول می باشد. در این صورت می توان یکی از عوامل ناسازگاری رفتار او را به شرایط آن زمان مربوط دانست.ارتباط خانوادگی شما در ازدواج او...