2794

سلام.  من نزدیک هشت ماهه که ازدواج کردم. از خانواده شوهرم و خودم دور هستم مادرم و مادرشوهرم همسایه هستند و در شهرستان هستند توی این مدت که ازدواج کردیم شاید دوماه تنها بودیم و مادرشوهرم همش به بهانه های مختلف میاد خونمون و میمونه هربار. به بهانه دکتر رفتن میاد خونه ما. شوهرمم همیشه دعوتشون میکنه و با اصرار اونا رو نگه میداره من مشکلی ندارم که بیان سر بزنن اما منم دلم میخواد با همسرم تنها باشم و باهم وقت بگذرونیم از یه طرفم مادرشوهرم وقتی میاد همش ایراد میگیره متلک میگه همش قربون صدقه شوهرم میره. شوهرمم وقتی میاد خونه میره روی پای مادرش میخوابه البته شوهرم خیلی منو دوست داره چندبار اعتراض کردم. اما میگه من نوع دوست داشتنم بهت متفاوته. تورو خدا کمکم کنید خسته شدم انقدر خودخوری کردم. اصلا نمیتونم واضح همه حرفامو به شوهرم بزنم همش میترسم خجالت میکشم دلم میخواد این وضعیتم تموم بشه

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۵ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز

ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید.

دوست عزیز درک می کنم که دوست دارید با همسرتان باشید و زندگی دو نفره ای رو تجربه بکنید.

شما برای این منظور باید تمام خواسته ها  و نیازهایی را که دارید را با همسرتان در میان بگذارید اما طرز بیان شما بسیار مهم است با توجه به نوشته های شما مشخصا مادرشان برای همسرتان نقش پررنگی دارند .

می تونید اول از همه از اینکه چقدر ایشون رو دارید و خوشحال هستید صحبتتان را شروع کنید و بعد تمام خواسته های خود را مبنی بر اینکه از این اوضاع ناراحت هستید را بیان کنید.

اگر صحبت کردن برایتان سخت است می توانید نامه ای بنویسید و خواسته های خود را بیان کنید.

حتما با مشاوری به صورت حضوری در ارتباط باشید تا در راستای گفت و گوی موثر با همسرتان شما را راهنمایی کند.


موفق و موید باشید 


 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha