2794

خیانت همسر و مشکلات زندگی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 201 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام. شوهرم خیلی خیانت میکنه و بی نهایت بهم دروغ میگه تازگیهام شب خونه نمیاد روز به روز بدتره. دوتا بچه دارم اومدم برم خونه مادرم اینا کلی گریه کردن لباسامو از ساک درآوردن گذاشتن سره جاش که خیالشون راحت بشه من نمیرم.

 عمه شوهرم از شهرش پا شده اومده اینجا پولاشم حدود سی میلیون داده شوهرم که براش نگه داره حالا به دلایلی تموم شده شوهرم میترسه بفرستتش چون پولشو تموم کرده میگه چون بچه نداره وراثش که خواهراش پسر عمو دختر عمو و.. هستن با ما گلاویز میشن البته میتونیم کاری کنیم تا یک سالی کسی بو نبره..

اما شوهرم عمشو دوست داره چیکار کنم راضیش کنه بفرستتش شهرشون بخدا ذله شدم ده سال پیش مادرشوهرم زندگی کردم تا زندگی سامون بگیره بعد اونا موندن اصفهان من اومدم کرج گفتم تنها زندگی کنم تازه یک سال راحت شده بودیم از دست مادرشوهر که سر و کله عمش پیدا شد. عاجزانه تقاضای کمک دارم. واسه خاطره بچه هام😩😩

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۲ جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم.سوالت مبهمه.دقیقا نمیدونم چه کمکی از دستم برمیاد.مشکل شما دروغگویی و خیانت همسر هست؟ باید روش متمرکز باشی و با کمک روانشناس این مساله رو بررسی کنید. اگر این همسر انقدر مشکل داره به چه دلیل باید بهش کمک کنی تا مساله خیانت در امانت عمه رو مخفی کنه؟ جایگاهت در خونه خودت کجاست؟ پولها کجا هستن؟ چطور همسر بی رضایت شما پذیرفته عمه رو به خونه بیاره و نگهش داره؟ شما از ابتدا نارضایتیت رو اعلام کرده بودی؟

تجربه شما

login captcha

سلام مجدد عزیزم. بعد از خوندن مطلبت چیزی که در ذهنم اومد اینه که ارزشهای زندگیت چی هستن؟ پول؟ صداقت؟ عشق؟ اصول اخلاقی؟ پول عمه رو بدون رضایتش گرفتید و علیرغم بی نیازی مالی باهاش ماشین خریدید و بعد توقع داشتید راحت خونه رو ترک کنه؟ شما و همسر، پول عمه رو انتخاب کردید.خوب تبعاتش پذیرش حضور ایشون در خونه است. و اینکه گفتی همسر زمینه ی اختلالات روانی ارثی رو دارن قابل بررسی هست  و نمیشه هر رفتار غلطی رو به پای بیماری روانی گذاشت. یا باید همسر رو با همین شرایط بپذیرید و اون رفتارهای جنجالی رو نکنید و یا تمرکزتون رو بر اصلاح رابطه زوجی بگذارید و با سیاستهای زنانه که بهش اشاره کردید ایشون رو مدتی به مشاوره ببرید تا گره ی رابطه کم کم باز بشه. رابطه زوجی با هیاهو در خیابان و پلیس ۱۱۰ بدتر میشه ولی بهتر نمیشه. و در آخر اینکه گفتی تنها با بچه ها به خارج از کشور بری انتخاب دشوار و پرمسوولیتی هست و اصلا تضمینی نیست که همسرت بعد از بازنشستگی به شما ملحق بشه. برای این تصمیم سخت حتما با توجه به سن بچه ها از کارشناسان مربوطه مشورت بگیر.

سلام خانم مردای ممنون از پاسختان🌸🌸

شوهرم وضع مالیش بد نیست چهارتا خونه داریم که اون پولم برای خرید ماشین استفاده کردیم یعنی روی پول ماشینمون گذاشتیم اول گفت اگه من عمه مو نیارم پولشو خواهرام میگیرن ازش چون عمش هیچ بچه ای نداره شوهرم نداره ... و ناگفته نماند این پولی که به ما داده چند برابرشو به خواهرشوهرهام داده اما اونام پول که ازش گرفتن بعد ولش کردن و رفتن یه شهره دیگه و اینم خودش مونده تنها از ناچاری به ما رو زده منم فکر کردم شوهرم بعد اینکه به پولی که میخواد و برسه بعد اینو میبره میده تحویل یکی دیگه از اقوام اما اینطور نشد... و اینو هم بگم شوهرم با تمامی اخلاقهای بدش هر چی که داره تا ماشین زیره پاش به نام منه اما اصلا نمیتونم درک کنم چرا بعضی وقتها اینطوری میشه... اما اگه به خوبی و کلک ازش بخوام میتونم به بیشتر خواسته هام برسم ولی من بعضی وقتها میزنم به سیم آخر میگم این منو دوست نداره اگه داشت دروغ نمیگفت اگه داشت خیانت نمیکرد اگه داشت.....و هزارتا چیزه دیگه میاد تو ذهنم موندم بخدا...روانشناسم نمیاد اعتقاد نداره اصلا...

من فکر میکنم چون خالش دیوونه بود و توی یک اتاق همیشه زندانیش کرده بودن  یعنی خطرناک بود و مادربزرگشم تو جوونی تو تیمارستان فوت کرد و پدرشم سابقه بستری به مدت یک سال توی تیمارستان رو داشته اینم ژنش ناسالمه دیوونست احساس میکنم ... خیلی اخلاقهای عجیبی داره....

خانم مشاور به سوال من جواب بدید توروخدا خیلی مهمه👇

با این اذیتهایی که شوهرم میکنه خیلی ناجور اذیت میکنه نمونش همین دیروز که گذاشت رفت و شبم نیومد من یک ثانیه پلک نذاشتم بعدشم همینکه خورشید طلوع کرد رفتم توی خیابون تا جلوی محل کارش پیداش کنم و کردم و اینقدر داد زدم که شب کجا بودی و حتی ۱۱۰ هم زنگ زدم که این آقا بدون اجازه ماشینمو برداشته و رفته ..... بخدا قلبم تند تند میزد انگار داشت از جا کنده میشد حالم بد شد تو خیابون آب قند بهم دادن و قرص آرامبخشم خوردم اما وقتی تا این حد عصبیم میکنه قرص به هیچ عنوان روم اثر نداره همش میگفتم الان سکته میکنم بچه هام یتیم میشند😥😥😥 شوهرم یه عمره اینطوریه من خیلی بچه بودم تازه راهنماییمو تموم کرده بودم که زنش شدم و با من ۱۰ سال اختلاف سنی هم داره....هیچوقت تغییر نکرده و مطمعنم یه روزی منو سکته میده...😢

سوالم اینه که...👇👇👇👇

آیا برم خارج از کشور و تنها با بچه هام زندگی کنم تا زمانی که بازنشسته بشه و خودشم پاشه بیاد؟ اینقدر آرزومه یه مدت یه زندگی با آرامش و بدون استرس داشته باشم این برام شده یه آرزوی محال😔😔😔😖

چون خودشم میگه اگه میخوای برای دکتری بری خارج برو و من نمیخوام مانع پیشرفت زندگیت بشم.. بنظرتون برم خانم مشاور؟