بی اعتمادی همسرم نسبت به من

سلام خسته نباشید. امروز خیلی ناراحتم امروز صبح شوهرم وقتی فهمید که من توی یک شبکه اجتماعی همین نی نی سایت عضو شدم بهم گفت مواظب باش پات نلغزه در حالی که من قوانین این سایت رو براش توضیح دادم و گفتم که هیچ مشگلی نداره و چیزای بد فوری حذف میشه منم گفتم مگه بچم  گفت آخه من زیاد به تو اعتماد ندارم و شما کلا سبک هستید و من خیلی ناراحت شدم این هم بگم که من توی دوران نامزدی یک خطایی کردم و با یک پسر صحبت فقط تلفنی داشتم در حالی که الان ده سال از اون موضوع میگذره و من دو تا بچه دارم و هیچ وقت دیگه هیچ کاری یا خطایی نکردم و همیشه سعی داشتم اعتمادش رو بدست بیارم هر جایی که میرم بهش خبر میدم و حدالامکان همه جا با خودش میرم یعنی توی مغازه ها ولی امروز به من گفت که من اگه به تو اعتماد داشتم ولت میکردم هر کجا خواستی بری در حالی که اخلاق شوهر من نه تنها با من بلکه با خواهراش و مادرش هم همین طوری هست و از زیاد بیرون رفتن و مغازه ها رو گشتنشون زیاد خوشش نمیاد و هشدار میده اینم بگم ما توی یک شهر کوچیک زندگی میکنیم من  امروز خیلی از حرفش دلم شکست و دلسرد شدم ازش بهش گفتم من مجبور نیستم دیگه اعتماد تو رو بدست بیارم اگه توی این ده سال نتونستی اعتماد کنی دیگه بهتر که نکنی من اگه میخواستم کاری کنم حتی توی قفس هم میتونستم ولی نه به خاطر تو بلکه بخاطر آسایش و شخصیت خودم این کارو نکردم اونم گفت اگه دوست نداری میتونی بری خونه پدرت منم گفتم من نمیرم هر موقع همه چیزمو کامل دادی میرم تو تنهایی صاحب این خونه نشدی که منو بندازی بیرون  اگه ناراحتی خودت برو خوش اومدی و یکم بحث کردیم و آخر سرم پاشد با بچها رفت بیرون همیشه توی جر و بحث ها من کوتاه میام و زیاد دهن به دهنش نمیشم ولی امروز نتونستم کوتاه بیام خیلی بهم بر خورده بود  بعدش من رفتم خونه مامانم و اونم اومد و بعد شام اومدیم خونه با هم حرف میزنیم ولی معمولی دوست ندارم برای هر موضوعی قهر برم امروزم برای قهر نرفته بودم از قبل هم قرار بود امروز بریم اونجا ولی دلم میخواست شوهرم ازم معذرت خواهی کنه یا نازمو بکشه ولی هیچ وقت از این کارا نمیکنه الان نمیدونم چطوری دلمو آروم کنم یا چطوری باهاش رفتار کنم