سلام. لطفا راهنمایی م کنید واقعا نمیدونم چی کار کنم. ۳۴ سالمه و یک سال و نیمه که ازدواج کردم فاصله سنی م با همسرم ۱۵ ساله به همین خاطر خانواده م موافقت نمیکردن و ازدواج مون دو سه سالی طول کشید. هر دو تحصیلکرده و شاغلیم. پسرم ۶ ماهشه. من و همسرم واقعا همو دوست داریم ولی همسرم برای زندگی مون اصلاااا وقت نمیذاره. هنوز ماه عسل نرفتیم. تا حالا یک بار هم تو خیابون راه نرفتیم که دست همو بگیریم. صبح میره ۱۱ و نیم شب میاد هر چی اراده کنم میخره ولی اصلا هیچ تفریح و گردشی نداریم در صورتی که قبل ازدواج اصلا این طور نبود. یه مدتی بود شک کردم که همسرم با زنی رابطه داره از اینکه مدام موبایل دستش بود برای اولین بار یه شب رفتم سراغ موبایل ش دیدم قربون صدقه یه زنی رفته تمام افطارهای ماه رمضان با اون بود نوشته بود عزیزم من که تمام تفریح هام با تو اااا......
بهش گفتم دعوامون شد منو کتک زد بعد معذرت خواهی کرد که رابطه رو تموم میکنه بعد یک ماه متوجه شدم باز رابطه داره ده و نیم شب زنگ زد من خونه مادرم بود بیرون بود حرفش که تموم شد تلفن رو قطع نکرد شنیدم سوار ماشین یه زن شد و شروع به حرف زدن کرد بعد فهمید که من صدا رو شنیدم
این داستان برای دیشبه. خونه مادرمم. باهاش حرف نزدم هنوز.
نمیدونم چی کار کنم؟ یه مادر پیر داره که ازش حساب میبره دفعه قبل گفتم به مادرت میگم تهدیدم که مادرش عمل قلب کرده طوری ش بشه گردنه منه.
به خدا از محبت و خانه داری براش هیچی کم نذاشتم. حتی الان که نوزاد دارم. میدونم منو خیلی دوست داره و رابطه ش با اون زن و شاید زن ها فقط بابت تفریح ه، ولی از این ناراحتم که چرا برای تفریح با خانواده ش وقت نداره ولی برای اونا داره چرا قربون صدقه من نمیره ولی بخاطر اینکه یادش رفته بود ماست برای اون زنه بخره کلی معذرت خواهی کرده بود و قربون صدقه ش رفته بود. ضمنا اون زنه تو دوران مجردی باهاش دوست بوده. بیوه س.
داستانم شده تف سر بالا. به خانواده خودم که نمیشه هیچی بگم خانواده اونم یه پیرزن پیرمردن. چی کار کنم؟؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید