اختلاف عقیده در دوران عقد و مشکلات بعد از آن

سلام و خسته نباشید. من یه مشکلی با همسرم دارم ما دو سال عقد بودیم و الان سر خونه زندگیمون هستیم من تو دوران عقد خیلی باهاشون مشکل داشتم و دعوام میشد به خاطر اینکه خیلی ایشون پر توقع بودن اول از همه مشکلم از جایی شروع شد که فهمید سرویس چوب خواهرم رو پدر و مادرم تهیه کردن خب خواهر بنده یه بار ازدواج کرده بود و طلاق گرفته بود و شوهر دومشون دوستش داشت اما چون وضع مالی آنچنانی نداشتن مادر و پدرم کمکشون کردن تو خرید خونه و جهیزیه و اینکه پدر و مادر من کم تجربه بودن اولین دخترشون بوده به علاوه من و خواهرم دو تا آدم جداییم و بر حسب زمان و شرایط امکان نداره همه چی یکسان باشه ( البته پدر و مادرم به من ماشین و نصف خونه دادن) ولی این قضیه استارت دعواهامون شد که شرایط رو یکسان نزاشتن آخه مگه کسی میره خواستگاری میپرسه شرایط دختر قبلیتون چی بوده؟ من جاریم از قوچان هست کلا رسم جهیزیه ندارن بعد 5 ،6 سال با حقوق خودش وسایل خریده پس منم بگم منو چرا با اون مقایسه نمیکنین یا منم جهیزیه نمیدم و رفتم سرکار خودم تهیه میکنم؟ آخه مگه ازدواج تجارته؟ بعدم طبق صحبتها قرار شد به جای مجلس نامزدی و عروسی 1 مجلس بگیریم اما پدر مادرم ترجیح دادن همون نامزدی رو بگیرن و قبلشم زنگ زدن و اعلام کردن میخوایم نامزدی بگیریم ولی بعد 2 سال که گذشت و من مطرح کردم به شوهرم که چرا عروسی نمیگیری گفت قرار بوده شریکی باشه و... من تنها نمیگیرم منم گفتم اگه به زرنگیه منم به زور نمیتونی ببری سر خونه زندگی از تو کوچه خیابون پیدام نکردی که بدون مراسم منو ببری و گفت شما سر من کلاه گذاشتین و قول دادین و زیر قولتون زدین آخه اگه ما کلاه بردار بودیم که تمام مجالس شب یلدا و... به بهترین نحو ممکن برگزار نمکیردیم! خیلی این حرفاش سنگین بود برام چندین بار سر این قضیه دعوامون شد و هیچ وقتم با این قضیه کنار نمیاد تازه عروسیم که گرفت من تمام کادو هایی که از طرف فامیلاش بود رو بهش دادم یعنی نزدیک 13 میلیون شد و فقط 1 میلیون و 800 برای خودم نگه داشتم و انگشتر گرفتم این ها فقط جزئی از دعواهامونه

 ایشون توی عقدی دو سه بار ازش سوتی گرفتم و آخرین بار دیدم در فضای مجازی با خانومی چت کرده و از کوره در رفتم و این قضیه مال یه ماه قبل فوت پدرشون بود ولی من بعد مراسم 7 پدرشون فهمیدم و تمام مراسم 1 تا 7 پدرشون که تو شهرستان بود و از سر کارم مرخصی گرفتمه بودم اما بعد که این قضیه رو فهمیدم و مادرشونم فهمید وقتی با این حال از خونشون اومدم بیرون دیگه مادرشون حتی 1 بارم بهم زنگ نزد و منم ناراحت بودم و برای مراسم 15 پدرشون نرفتم و مادرش و خودش از این قضیه ناراحتند 2،3 بار دیگه ام مشابه اینکارو کرده بود و قول داده بود تکرار نشه اما بازم تکرار کرد و من نتونستم تحمل کنم و بالاخره بخشیدمش و فکر میکنم تکرارم نکرده از اون موقع اما رفتار خانوادش با من عوض شده حتی در مورد جاریم انقدر بد میگفتن الان با اون بهترن من باید چیکار کنم ؟