باسلام
دوست عزيز ظاهرا از تمام شرايطی كه در زندگی داريد ناراضی هستيد و اينكه تمام اين شرايط ، شرايطی هستند كه شما از قبل از ازدواجتون با اين آقا ازشون با خبر بوديد و نكته جالب توجه اينكه با وجود آگاهی از اين شرايط چرا حاضر به ازدواج با اين آقا شديد . من فكر ميكنم شما انتخابی كرديد كه حاضر نيستيد مسئوليت اون رو بپذيريد. يعنی متاسفانه انتظارات و توقعات غير واقع بينانه از زندگی و همسرتون داريد . البته شما ميتونيد به جای شكايت از شرايط موجود انتظارات و توقعات معقولتون رو با همسرتون درميون بزاريد و خواسته هاتون رو از ايشون داشته باشيد بهترين راه برای صحبت كردن و درخواست كردن گفتگوی بالغانه است يعنی بدون نق زدن ، بهانه گيری ، لج كردن ،تلافی كردن ، زخم زبان و .....كه موانع يک ارتباط سالم و موثر هستند در مورد خواسته ها و توقعاتتون با همسرتون صحبت كنيد . سعی كنيد موقع صحبت كردن از ضمير" من " به جای ضمير "تو" استفاده كنيد مثلا من دوست دارم آخر هفته ها بريم سينما، پارک ، رستوران ... چون باعث ميشه روحيه ام خيلی خوب بشه انرژی بگيرم و حس خوبی داشته باشم و... يعنی شما شفاف و واضح بدون هيچ پارازيت ارتباطی خواسته تون رو مطرح ميكنيد و همسرتون رو متوجه خواسته تون ميكنيد و اما در مورد پسر همسرتون ايشون نسبت به پسرشون مسئول هستن و شما نبايد ارتباط اونها رو وارد ارتباط زناشويی خودتون كنيد و اينطوری فكر كنيد كه مثلا پنج شنبه برای اون انرژی ميزاره و جمعه برای من خسته است اينطوری انگار وارد يک معامله شديد و مسلما اين ديدگاه غلطه . سعی كنيد با همسرتون همدل باشيد و از زاويه ديد ايشون به مسايل نگاه كنيد . اگر بتونيد انتظاراتتون رو تعديل كنيد و خودتون رو با شرايط واقعی زندگی سازگار كنيد احساستون خوب خواهد شد ولی تا زمانيكه از يک زندگی واقعی توقعات آرمانی داشته باشيد حال خوب رو تجربه نخواهيد كرد .
ضمنا متاسفانه مشاور خاصی رو نميتونم بهتون معرفی كنم ولی اگر از همكاران بخواهيد حتما شما رو راهنمايی ميكنند.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید