2794

اختلاف با همسر و شروع دوباره تحصيل

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 50 بازدید

سلام. ٤١ سال دارم و دو بچه كه هر دو در سال جديد وارد مدرسه  ميشدند قبل از دنيا اومدن اونها هم كار ميكردم و هم درس ميخوندم من خارج از كشور هستم زمانی كه ايران بودم خيلی فعال بودم و كار ميكردم و مدرک ليسانسم رو گرفتم ولی شوهرم با كار بيمارستانم مخالفت ميكرد بنابراين علوم تربيتی خوندم و معلم شدم شوهرم رفت و من چند سال تنها موندم تا بتونم برم بعد از ورود به دنيای جديد و رتق و فتق اوضاع كاری در يک فست فود فروشی پيدا كردم و همزمان وارد كالج شدم تصميمم اين بود كه دندانپزشكی بخونم ترم آخر كالج مصادف شد با حاملگی تنها تونستم مدرک فوق ديپلم رو بگيرم از كار هم بيرون اومدم و خونه نشين شدم كه همراه با افسردگی و تنش های فراوان بود متاسفانه غير از بچه داری مجبور بودم از سالمندان هم نگهداری كنم ( مادر شوهرم) كه فشار زيادی روم بود حتی به فكر خودكشی هم افتاده بودم خلاصه بعد از ١٨ ماه بچه رو دو روز در هفته مهد گذاشتم و تصميم به ادامه تحصيل دادم كه مصادف شد با حاملگی مجدد و فشارها بيشتر. شوهرم هميشه در حال كار هست و در طول هفته زياد هميديگر رو نميبينيم همش در حال مجادله با هم هستيم بريز و بپاش ميكنه و انظار داره چون خونه هستم همش در حال گردگيری و خانه داری باشم علنا به هم ميريزه جوراب جلوی در ليوان زير مبل بشقاب كنار تخت.

 توی مشاجراتمون  عنوان ميكنه زن فلانی از شوهرش بيشتر پول در مياره  منم گفتم اون زمان كه ايشون كار نميكردند من در حال كار بودم و الان بخاطر بچه ها نميتونم به عناوين مختلف اعتماد به نفسم رو پايين آورده چندی پيش ، پيش مشاور تحصيلی تو كالج رفتم كه ايرانسی بودن مداركم رو ديد و منو ارجاع داد به يه دانشگاه معتبر و كلی روحيه داد كه با اين مدرک حيفه بمونی توی خونه دنبال كاره رفتم شوهرم هم گفت آره چرا نه ادامه بده من كه از خدامه تو هی غرغر ميكنی ولی شروع كردی نبايد چيزی كم و كسر بزاری ( سری قبل هم همينو ميگفت ولی دقيقا روزهای كه فرداش امتحان داشتم مهمونی ميگرفت و أصلا رعايت نميكرد بعد تمام شدن اون دوره تمام تب و تاب مهمونی گرفتنش خوابيد و خودش رو بيرون سرگرم كرد طوری كه الان من احساس تنهايی عجيب ميكنم تنهای تنها هستم خانوادم هم كه ايران هستند) خلاصه درگير كارها شدم و ديروز فرمی رو بايد پر ميكردم تنها دو تا سؤال كه برام ابهام داشت ازش پرسيدم كه جوابش يه و نو بود يه جورايی به ماليات هم مرتبط ميشد برای همين گيج شدم يهو شروع كرد به داد و بيداد كردن كه شروع كردی اينا مربوط به خودته و بعد هم ميخوای هي بپرسی منو ديوانه كنی كی گفته بری درس بخونی بشين خونه زندگی تو بكن ديگه تو كه نميتونی. و كلی حرفهای نا امید كننده كه تمام اعتماد به نفسی رو كه تو اين يک ماه در من ايجاد كرده بودن از بين برد دوستم كه با من پيش مشاور اومده بود تعريف ميكرد كه هم پروفسور كه باهاش صحبت كرده بودم و هم مشاور كلی انرژی مثبت برام فرستادن و كلی تعريفم رو كرده بودن و از قوی بودنم تعريف ميكنند ( دليلی نداره دروغ بگن چون اينجا چيزی كه واقعا هست رو به زبون ميارند و تحصيل دوباره من هيچ نفعی برای اونا نداره اينا كالج هستند و من بايد برم برای دانشگاه فقط راه و چاره رو يادم دادند كه كجا برم چون شوهرم أصلا همكاری نميكنه به ظاهر خودش رو خوشحال نشون  ميده ولی  اينجور حرفا رو هم بهم ميزنه آدمی هست كه برادرزاده اش زنگ ميزنه ازش سؤال ميپرسه تا يک ساعت هم باهاش حرف ميزنه و جواب سوالات احمقانه رو ميده ولی با دو تا سؤال من كه بله يا خير بود از كوره پريد واقعا دلم شكست بايد حتما بخونم تا بعد يک سال بتونم سر كار برم و دستم توی جيب خودم بره حس ميكنم ميخواد منو خونه نشين كنه و بزنه تو سرم و ديگران رو به رخم بكشه ولی اين كارها رو هم ميكنه خونه رو كثيف ميكنه يا ايرادهای الكی ميگيره و ديگران هم چون ظاهر قضيه رو ميبينن فكر ميكنن چه مرد ايده الی هست و لابد من مشكل دارم در صورتی كه من خيلی چيزها رو لاپوشانی كردم كه ظاهر زندگی حفظ بشه . يه آقايی كه دانشجو هستند توی  اين زمينه اومده به كمک من كه وقتی فهميد سعی كرد اونو تخريب كنه اون آقا برام رزومه نوشت كه كارم راه بيفته سؤالها رو هم خواستم از اون بپرسم ولی آن زمان در دسترس نبودن وقتی شروع كرد به سر و صدا كردن . گفتم نميخواد از فلانی ميپرسم اشتباه كردم ازت چيزی پرسيدم همين بيشتر عصبانيش كرد. واقعا گير افتادم دلم هم بدجور شكست تمام ديشب رو با غصه گذروندم  . زياد زمان ندارم برای پركردن فرمها و هنوز هيچی نشده جبهه گرفته و اعتماد به نفسم رو هدف قرار داده. من واقعا حالم بده ولی به جای درست كردن اوضاع قرص مياره و ميگه اينا رو بخور خوب بشی چند ماه خوردم ولی فقط منو مثل جنازه روی تخت مينداخت نای هيچ اعتراضی هم نداشتم و از درون فرياد ميزدم ولی صدای از من در نميومد از ترس اينكه عادت كنم قرص رو گذاشتم كنار 

همش ميگه تو ديوانه ای بايد قرص بخوری با اين حرفها جلوی ديگران ميخواد منو روانی جلوه بده. ظاهر كاملا موجهی داره با كلمات خوب بازی ميكنه طوری كه همين الان صد نفر حاضرند بيان باهاش زندگی كنند بس كه كارهاش موجه هست برای ديگران از دل و جان مايه ميزاره ولی توی خونه ماها فراموش شده ايم. خسته شدم و تنهام ماه ديگه قراره برای تعطيلات ايران بيام خوشحالم كه حداقل دو ماه مثل آدم زندگی خواهم كرد عليرغم سختيهای كه ايران هست حداقل سر سفره جمع ميشيم چيزی كه برام آرزو شده غذا رو آماده ميكنم ميچينم نميخوره ميگه سيرم اشتها ندارم من كه خوردم رفتم توی اتاق ساعت بعد ميخوره و صبح ميبينم آشپزخونه به هم ريخته است  


اطلاعات تکمیلی

سن ٤١ جنسیت زن شغل خانه دار
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست خوبم


با توجه به متن تون شما و همسرتون در یک سیکل معیوب رفتاری گیر افتادید

هر کدوم تان رفتاری را برای عکس العمل رفتار طرف مقابل نشان می دهید که معمولا رفتار مثبتی نیست.

و به نظر میرسه در رابطه شما دونفر صمیمیت و احترام کمرنگ شده و به جایی آن دوری و رفتارهای از سر لجبازی بیشتر شده.


دوست عزیز گذشته رو فراموش کنید و در حال حاضر برای مسائل تان اقدامی جدی کنید.

خوب فکر کنید ببینید آیا از ابتدای ازدواج ما با هم همچین رابطه ایی داشتیم

سهم هر کدوم از ما دراین مشکلات چیست

چه رفتارهای باعث شده این اختلافات بیشتر شود و...


با همسرتان صحبت کنید و بگویید چقدر این زندگی براتون اهمیت دارد و می خواهید با کمک هم مجدد این رابطه را احیا کنیم

لطفا در زمان گفتگو نه از موضع ضعف باشد نه قدرت. فقط حس اینکه قصد کمک دارید را به همسرتان بدهید. به دور از انتقاد. سرزنش. کنایه و...

یکی  یکی در مورد مسائل تان بگویید و با هم به یک راه حل مشترک برسید. 

توقع نداشته باشید که به زودی نتیجه بگیرید زیرا مدت زمان زیادی به این شکل زندگی کردید نیاز به زمان هست.


به همسرتان بگویید اگر هر دو قصد ادامه رابطه رو داریم بیا کاری کنیم تا احساس خوشبختی بیشتری بکنیم و این راهی نداره جز همکاری هر دومون. و زمانی که ما حال خوبی داشته باشیم به خانواده و بچه هامون منتقل می کنیم.

ببینید نیاز. خواسته. انتظارات همسرتون چیست. خوب به صحبت هاش گوش کنید چون یکی از دلیل های که حرف با عمل همخوان نیست ممکن این موضوع باشه که عدم صمیمیت و توجه نکردن به نیازهای هم وجود دارد. یا به علت عدم کنترل در زندگی به سمت قدرت طلبی پیش میروند. در هرصورت هیچ کدوم از رفتارهای ما بدون دلیل نیست ابتدا باید کشف کنید زیر رفتارهای همسرتان چه چیزی نهفته در واقع چه اهدافی دارد .

اگر این اهداف منفی است مثل توجه طلبی. انتقام طلبی. قدرت طلبی و... نیاز به بازسازی دارد

هر دوی شما متوجه شوید که این نوع زندگی شما را از اهداف اصلی زندگی تان که ابتدا به آن دلایل با هم ازدواج کردید دور میکند.

جایگزین کنید رفتارهای که شما را به آن اهداف نزدیک کند.

در مورد خودتان صحبت کنید . بگویید به عنوان همسر چه انتظاراتی ازشون دارید. و دوست دارید برای رشد خودتان و فرزندتان ادامه تحصیل بدهید . آیا حاضری واقعا در این مسیر کنارم باشی؟ اگر پذیرفتن ازشون قدردانی کنید در صورت نپذیرفتن آن وقت این انتخاب شما خواهد بود که چه تصمیمی بگیرید. چه کاری به صلاح شما خواهد بود.

توجه کنید ما به طور فردی هرکدوم مان اهدافی در زندگی داریم و بعد از ازدواج باید بتوانیم اهداف مشترکی برای ازدواج مان درنظر بگیریم که کمک به رشد شخصی و زندگی مان باشد. هر کدوم تان اهدافی را پیشنهاد بدهید تا به رابطه تان کمک کند.


در مورد همکاری کردن.... با گفتگو و تقسیم وظایف راه حلی  را انتخاب کنید که به هیچ کدوم تان لطمه وارد نشود. مثلا اگر پذیرفتی که در کنار من باشی لطفا کارهای شخص تو خودت انجام بده در صورت لزوم من هم به کمکت میام. من هم کارهای بچه ها رو انجام بدم.. این پیشنهاد منه تو چه پیشنهادی داری؟

یا در مورد سوال پرسیدن... زمان و مکان مناسبی رو انتخاب کنید اگر فکر میکنید در حال حاضر عصبانی هستند یا وقت ندارند اجازه دهید در زمان بهتری مطرح کنید یا خودتان سعی کنید پاسخ تان را از طریق دیگری پیدا کنید(البته بعدش کنایه نزنید که اصلا نخواستم و...)


درکنار مهارتهای زناشیویی که بسیار اهمیت دارد  شما باید مهارت جراتمندی را بیاموزید تا در صورت لزوم اجازه ندهید کسی به شخصیت تان حمله کند. منظور از جرات ورزی دعوا و تندخویی نیست. بلکه با لحن جدی و آروم اجازه بی احترامی را ندهید همانطور که خودتان هم به کسی بی احترامی نمی کنید.

اگر از در دوستی وارد شوید و شما خودتان تغییر کنید همسرتان هم به مرور زمان تغییر رویه خواهند داد به شرطی که علت رفتارها مشخص و در جهت رفع آن هم اقدام کنید


دوست خوبم تغییر دشوار است پس خسته نشوید. کتاب های در زمینه روابط زوج ها مطالعه کنید. از مشاور و زوج درمانگر کمک بگیرید.


                                     با آرزوی بهترنها برای شما

 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha