سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
از اينکه پاسخ تان را به واسطه کسالتی که داشتم، با تأخير می دهم، عذرخواهی می کنم.
در زندگی لازم است يک جاهايی ما روی نيازها و خواسته های خودمان محکم بايستيم و کوتاه نيائيم. از طرف ديگر، درک خواسته های ديگران هم برای برقراری روابط سازنده با آنها موضوع مهمی است، مخصوصاً اگر آن افراد، از آدم های مهم زندگی مان باشند. خيلی از افراد در ايجاد تعادل بين اين دو وضعيت مشکل دارند.
با توجه به آنچه بيان فرموديد، حتماً لازم است ياد بگيريد تا در مورد رفت و آمدها يا امور تربيتی فرزند تان، ايستادگی و مقاومت نشان دهيد. ما با تمام احترامی که برای عزيزان مان قائل هستيم، بايد به آنها بفهمانيم (نه آنکه اميدوار باشيم خودشان بفهمند) که دوست داريم گاهی خلوت خودمان را داشته باشيم، اولويت های خودمان را داشته باشيم و در مورد فرزندان مان، اصول تربيتی خودمان را اعمال کنيم. به نظر بنده هم، همسرتان حق دارند از شما بخواهند که اجازه ندهيد مادرتان هر وقت بچه گريه کرد و بهانه گرفت، او را بغل کرده و با خودش ببرد. اين موضوع، زمينه مسائل تربيتی منفی ديگری را در فرزندتان ايجاد می کند.
درمان ضعف در «نه» گفتن، در اغلب موارد به راحتی انجام می شود و شخص، با بازنگری در برخی از باورهای خود و انجام پاره ای تکليف های عملی می تواند به ديگران «نه» بگويد. اينکه چه تمرينی به شما داده شود و مشکل داشتن شما در نه گفتن، دقيقاً از چه نوعی است، بايد در جلسات درمانی مشخص شود و ارائه راهکارهای کلی، مفيد فايده نيست.
در اين زمينه کتاب های زيادی هم هست که برای بعد از خاتمه درمان می توانند مفيد باشند و خواندن آنها به تنهايی کمک چندانی به شما نمی کند.
لذا توصيه می کنم از يک روان شناس کمک بگيريد تا ياد بگيريد که چطور روی روابط تان «کنترل» داشته باشيد و از همه مهارت های اجتماعی تان استفاده کنيد، نه آنکه به اصطلاح در مقابله با ديگران، «صفر يا صد» باشيد. ما می توانيم ياد بگيريم که برای ديگران احترام قائل باشيم، از مصاحبت با آنها لذت ببريم و به نيازهای خودمان هم توجه کامل نشان دهيم. اينها منافاتی با هم ندارند.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید