سلام مشاور عزيز من با مادر شوهرم رفتم مهمونی خانوادگيشون بعد شوهرم اومد دنبالم به مادرشوهرم گفتم شوهرم اومده خسته هست ما ميريم بعد اخم كرد گفت نميخواد بری خواهر و خواهرزاده هاشم فهميدن، منم به دروغ گفتم مگه بهت نگفتم ... در صورتی كه من اصلا چيزی نگفته بودم حالا ميگم نكنه پيش خودش بگه عروسم بهم دروغ گفت و ديگه روم حساب باز نكنه . ميترسم پشت سرم حرف در اومده باشه كه اين خودش نخواست بمونه بهونه شوهرش رو كرد
مسلما این مسایل پیش پا افتاده لطمه ای به اعتبار شما در خانواده نخواهد گذاشت و حساسیت شما بی مورد هست
اما پیشنهاد میکنم سعی کنید این طور موارد تکرار نشه تا هم ذهن شما درگیر نباشه و نه اطرافیان دچار سو تفاهم شوند
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید