2794

سلام. چند سالیه که ازدواج کرده ام هر دو سی و ساله هستیم من کلا زود وابسته میشم از همون اوایل ازدواج بعضی مواقع بحث داشتیم رفیق باز هست بعضی مواقع هم مشروب. اهل بیرون رفتن زیاد نیست شغلش ماموریتیه حفاری کار میکنه خودش میگه توی این جاده ها زیاد رفته دیگه حوصله اش رو نداره مجردی خیلی جاها رو رفته مرتب هم میگم جایی نیست که سرسبز باشه و نرفته باشه اما از اوایل ازدواج زیاد بیرون نمیرفتیم حتی فست فود هم خونه بودیم سفارش میداد می آوردند یک سری مشکلات پیش اومد رابطه من و بردارم کات شد تلفنی با خانمش چت میکرد که تمام جیک و پوک زندگی من و خانوادم رو از زن دادشم بفهمه بعدش اون مدت زیاد با من حرف نمیزد بعد گفت میخواسته سر یه جریانی که پارک رفته بودیم و حرفی که اون زده بود انتقام بگیره مهربون هست همسرم اما یه کم لجبازه اهل رفت و شد نیست همش میگه دوستم میخواد بیاد برو خونه مامانت من میام دنبالت اگه چند روز خونه باشه بیشتر با اوناست مگه اینکه حوصله دوستان رو نداشته باشه منم خسته ام میشه اگه مرتب بخوام هی برم خونه مامانم چند باری بهش گفتم حس بدی دارم درباره دوست بازیهات اوایل بعضی مواقع میپذیرفت اما سری بعدش همون آش همون کاسه چند باری بحثمون شد که گفت همینی که هست منم خسته میشم نمیدونم چیکار کنم بچه هم نمیخواد منم جوانم بهش گفتم بریم مسافرت میگه با مامانت برو دکتر بازار رفتن همه چی میگه با مامانت برو کم پیش میاد خودش همراه من باشه بهش خیلی وابسته ام اینم میدونه اگه قهرم کنم برمیگردم اگه اشتباه کنه قبول نمیکنه منم برای اینکه حفظ بشه رابطمون خودم گردن میگیرم چیکار کنم مشاوره هم نمیاد چند باری بعد از جریان زن برادرم متوجه رابطه با افراد دختر دیگه شدم بعض مواقع بهش شک دارم بهش میگم میگه چیزی نبوده و فقط سرکار میذارشون گفتم درست نیست ما ازدواج کردیم اشتباه قبول کرد فعلا دو سالی هست اما من شکم بهش هست اعتماد ندارم به طور کامل کم نمیذاره برای زندگی اما من زنم نیاز به محبت کلامی دارم کم میگه بهم کمکم کنید چیکار کنم وابسته شدنم .خواستم جدا بشم مامانم میگه صبر کن فامیل زیاد موافق ازدواجمون نبودند مامانم رو مقصر میدونندمیگن حقش همسر بهتری بوده منم میگم باشه سعیم رو میکنم بهخاطر اون و وابستگی خوم که نمیتونم همسرم رو ول کنم بیکارم هستم قبلا شاغل بودم راهنمایی میخوام


اطلاعات تکمیلی

سن ۳۳ جنسیت زن شغل خانه دار
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

دوست عزیز سلام.اینطور که گفتی ایشون برای شما وقت نمی گذاره.سفر و گردش نمی بره. به تعهدات اخلاقی زوجی پایبند نیست.فرزند نمیخواد و برای تغییر، لزومی نمی بینه. اینکه پای مادر شما برای این ازدواج وسط هست و نمیشه دیگه کاریش کرد حرف درستی نیست.ضمن اینکه زوجین تا متعهد به اصول اولیه نباشن اصلا صلاح نیست به بچه فکر کنن. مفهوم وابستگی رو که دو بار تاکید کردید متوجه نشدم. ولی هدف شما از زندگی چی هست؟ چه کیفیتی به چه قیمتی؟ برای تنهایی خودتون برنامه ریزی داشته باشید تا در تنهایی تون حس ارزشمندی کنید و لازم نباشه برای حفظ یک ارتباط مشکل دار هزینه زیادی بدید.هزینه زیاد به این معنا که طرف مقابل بدونه هرچه اشتباه بکنه به بن بست نمیرسه و میتونه به هر طریقی حتی ارتباط با خانم برادر شما به اهداف خودش برسه.تلاش کنیدبرنامه های فردی لذت بخشی براساس علایق خودتون طراحی و اجرا کنید.وقتی همسر نیست لباس زیبا بپوشید.غذای خوب برای خودتون بپزید و در ظروف زیبا غذا بخورید. اگر خودتون رو پیدا کنید و باور کنید بدون دیگری میشه زیبا زندگی کرد؛ تغییری در رفتارتون رخ میده که همسر، نگران از دست دادن رابطه میشه و تلاش میکنه طوری رفتار کنه که فرد مطلوبتری در رابطه باشه.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

بی اعتمادی به همسر

پاسخ دوست عزیز همسر شما در وهله اول یک جنس مذکر هستند ،اینکه قبل از ازدواج با شما با کسی ارتباط داشته باشند چیز بسیار بسیار طبیعی هست اگر چیزی غیر از این بود باید به دنبال مشکلی در ایشون میبودیمشروع زندگی ...

به بی بی چک اعتمادی هست؟

پاسخ ما معمولا به خانم هایی که سیکل قاعدگی منظمی دارند و به موقع دچار عادت ماهانه می شوند توصیه می کنیم اگر می خواهند بدانند که باردار هستند یا نه بعد از اینکه زمان مقرر پریودشان گذشت و خونریزی اتفاق نیفتا...

بی اعتمادی به همسر

پاسخ درود بر شما کوتاه اومدن و یا بی‌محلی کردن، شاید بتونه راهکار موقتی برای خاموش کردن آتش تعارضات باشه اما راه حلی دائمی نیست و مشکلاتی که به شیوه‌ای درست حل و فصل نشن، مجددا تکرار خواهند شد. بنابراین و...

بی اعتمادی به همسر

پاسخ خانم عزیز سلام. افراد با پوششها و رفتارهای مختلف در زندگی ما می آیند و میروند و آنچه مهم است کیفیت رابطه شما با همسرتان است که وقتی علاقه و اعتماد کافی در هردوی شما وجود داشته باشد نباید نگران نوع برخ...