2794

چگونگی رفتار با همسر بداخلاق و عصبی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 81 بازدید

سلام خسته نباشید

من چهار ساله ازدواج کردم و یک دختر سه ساله دارم راستش شوهرم یه هشت ماهی هست که بداخلاق شده و عصبی و من فکر میکنم به خاطر وابستگی به گوشیه و همش سرش تو گوشیه و این منو ناراحت میکنه اوایل خیلی منو عاشقانه دوست داشت ولی یک بار که ازش پرسیدم گفت به خاطر اینکه تو سر موضوع جدایی از خانواده شوهر که سرانجام نداشت قهر کردی و خونه رو ترک کردی و به خونه پدرت رفتی و همه فهمیدن و دلم باهات صاف نمیشه و مجبورم باهات زندگی میکنم بعدش ولی گفت که نه مگه دوست داشتن به گفتنه به عمل کردنه آخه اصلا نمیگه از اول هم عادت نداشت ولی هر از گاهی میگفت یا بوسم میکرد ولی الان هیچی مثل سنگ بی احساس و میگه که خسته میشم رابطه جنسیمون خوبه هفته ای سه یا چهار بار و در حین رابطه بوس و بغلم میکنه و بعضی وقتها خیلی کم باهام یه کوچولو حرف میزنه و میخنده مثلا درمورد یه کلیپ یا پیام تو گوشیش برای گوشیشم رمز گذاشته و هر وقت بخوام باید پیش خودش نگاه کنم و من بهش محبت میکنم بوسش میکنم و پیام میدم که شاید اونم یاد بگیره ولی نمیگیره و من میخواستم از شما بپرسم که چجوری باهاش رفتار کنم آیا محبت کنم که خودش رو بالا میدونه و به من کم توجهی میکنه یا محبت نکن که سرد میشیم 

از حرف زدن خوشش نمیاد با همه همینطوره و وقتی من صداش میکنم یه چیزی بگم میگم اسممو صدا نزن حرفتو بگو برو. با دخترمون هم بازی نمیکنه براش وقت نمیذاره ولی بیرون میبره حتی با یکی از دوستاش که زیاد حرف میزنه کم رفت و آمد میکنیم از اول عصبی بود همه میگن ولی این مدت سر هر چیزی عصبی میشه. و داد میزنه خیلی غد و یه دنده و فکر میکنه که هیچ کی نباید بهش زور بگه .چیکار کنم مثل قبل دوستم داشته باشه قبلنا اگه کاری میکرد یا حرفی میزد که ناراحت بشم خودشم ناراحت میشد ولی الان نه .احساس میکنم دیگه دوستم نداره بیشتر وقتش رو با گوشی میگزرونه و من از خیانت میترسم با این که چیزی ازش ندیدم. هر چقدرم به خودم میرسم نمیبینه از اول عروسیمون حرف عاشقانه نمیزد میگفت بلد نیستم ولی من میگفتم یا کاری میکردم اونم عوضش رو میکرد ولی الان نمیکنه خانم مشاور چجوری رفتار کنم باهاش میترسم فقط من محبت کنم فکر کنه فقط وظیفه منه یا نکم سرد بشیم وابستگی به هیچکس نداره حتی پدر و مادرش بعد من اوایل ازدواج بچه بودم 17 سالم بود و مدرسه میرفتم و به تمیزی خونه نمیرسیدم اون موقع ها چیزی نمیگفت ولی بعدش که قهر کرده بودم رفته بودم خونه پدرم حساس شده بود و پدر و مادرش هم میگفتند این رو حتی به خودمون. و الان که خونه تمیز میکنم بدون اینکه نگاه کنه میگه هیچ جا تمیز نیست و این ملکه ذهنش شده و سر یه نقطه کثیف داد و بیداد میکنه لطفا کمکم کنید چیکار کنم با این مسایل و عصبانیتش و گوشیش و مدیر یه کانال هست 

اطلاعات تکمیلی

سن 23 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
من اطلاعات زيادی از زندگی مشترک شما و همسرتان در اختيار ندارم. خيلی چيزها ممکن است منشأ مشکلاتی که به آنها اشاره کرده ايد، باشد. از طرف ديگر، حتی ممکن است مشکل خاصی هم وجود نداشته باشد!
اما آنچه می توان نتيجه گرفت اين است که ظاهراً حساسيت شما روی عدم توجه همسرتان زياد است. در واقع، احتمال دارد همسر شما به هر دليلی احساس شکست يا سرخوردگی داشته باشد. در مورد بعضی آقايان، حتی تشخيص اينکه حال شان بد است، برای خودشان راحت نيست، چه رسد به آنکه بخواهند درباره اش با شخص ديگری صحبت کنند!
در اين ميان، شما چرا بايد نگران باشيد که "نکند همسرم به من خيانت کند!" يا "چرا او مثل سابق مرا دوست ندارد؟" رابطه شما هم مثل هر زن و شوهر ديگری نياز به مراقبت، سرويس و روغنکاری دارد که می توانيد از همسرتان بخواهيد تا هر چند وقت يکبار به مشاوری که مورد قبول هر دوتايتان باشد، رجوع کنيد.
اينکه برخی مهارت های زندگی مشترک را بياموزيد، قطعاً کمک تان خواهد کرد. مثلاً اينکه بتوانيد فرصت هايی فراهم آوريد تا اوقات بيشتری را با هم بگذرانيد. به جای آنکه دائم از او بخواهيد که چنين و چنان کند، مستقيماً خودتان برنامه هايی بريزيد که به تفريحات مورد علاقه تان بپردازيد (سينما، سفر های کم هزينه، خريد، پارک، رستوران، ...)
اما در کنار توجه به زندگی مشترک، پيشنهاد می کنم در مورد مقوله عزت نفس، مطالعه بفرماييد. برخورداری از يک زندگی مشترک غنی و سرشار، مستلزم اين است که هر يک از طرفين به تنهايی نيز زندگی «غنی» و «سرشاری» داشته باشند. از خودتان بپرسيد که زندگی فردی تان چقدر سرشار است؟ چقدر رؤياها و اهداف بلند خودتان را می شناسيد؟ زندگی مشترک، شما را از آن اهداف دور کرده يا نزديک کرده؟ به اين سؤال ها عميقاً فکر کنيد!
هدف از زندگی، برآوردن همين آمال و آرزوهای ماست. ما ازدواج نمی کنيم که از صبح تا شب چشم مان را به در خانه بدوزيم تا بلکه همسرمان وارد شود و به ما بگويد "دوستت دارم!" يا برايمان شاخه ای گل بياورد. زندگی خيلی باشکوه تر از اينهاست. آرزوها و اهداف ما می توانند خيلی بزرگ تر از اينها باشند.
همسر ما می تواند بزرگترين يار و همراه ما در زندگی باشد، نه اينکه خودش تبديل شود به هدف زندگی ما!
به غنای زندگی تان بيشتر فکر کنيد و بها بدهيد.
موفق باشيد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha