2794

مشکلات مالی همسر در زندگی مشترک

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 158 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام. چهار ساله ازدواج کردم و شوهرم هیچ کدوم از توقعات منو برآورده نکرده حتی یه مسافرت دو روزه منو نبرده سال اول پدر شوهرم فوت شده بود و بیست میلیون خرجشو گردن گرفت مادرش حتی یه کادوی کوچولو به من نداد دستش خالی شد مجبور شدیم تو یه جای کوچک زندگی کنیم سال بعدش ۲۰ میلیون کم آورد تو این مدت من همش مراعات میکردمو کم بر میداشتمو و کم میزاشتم فقط مراعات . حتی یه لباسم نخریدم برای عروسیه داداشش قرار بود به جاش یه تیکه کوچک طلا بردارم از قبل عید. بگم که تازه چند ماهیه که اوضاع بهتر شده البته شرایط کاریش هنوز مساعد نیست تعطیلی نداره صبح میره شب میاد همش خسته هست و یه حقوق معمولی داره من باهاش ساختم همش از قبل عید حقوق نگرفته و به من میگه طلبکار نیستم, قبل عید عروسیه داداشش بود روز عروسی فهمیدم که ۴۰۰ برای پول شینسل کارت کشیده, الانم فهمیدم که یکی از چکهای داداششو پاس کرده, برادرش آدمی نیست که دیگه پول بهش پس بده خیلی دارم اذیت میشم چرا این قدر خودشو در مقابل خانوادش مسئول میدونه و توقعات کوچک منم برآورده نمیکنه من فقط دو ساله میرم دانشگاه پیام نور چون شرایط بچه دار شدن نداریم از نظر مالی تا حالا هم ۵ تومن طلا و دو تومن از پس اندازمم بهش دادم خیلی دارم اذیت میشم تازه اینارو از من پنهان میکنه تا هر چی بشه میگه دیگه نمیزارم بری دانشگاه الان یه مدته میگه طلاهاتو بده بفروشم بزارم بانک روش وام بگیرم زمین بخرم برای خونه اما از بس آدم ساده ایه و زرنگ نیست از نظر مالی نمیتونم بهش اعتماد کنم چیکار کنم خیلی خستم از دستش بعضی وقت‌ها میگم کاش مرده بودمو ازدواج نکرده بودم خیلی فشار از طرف خانوادم هم روم هست که این ۴ ساله پس چیکار میکنه که هیچی به هیچی باید چطور باهاش رفتار کنم !؟


اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل دانشجو وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

✋🏻سلام همراه عزيز 
ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد 
براي راهنمايي و تشخيص بهتر نياز به اطلاعات بيشتري هست شما و همسرتان هر يك چند سال داريد ؟
شغل شما و همسرتان چيست ؟
ميزان تحصيلات تان چقدر است ؟
چگونه با همسرتان آشنا شديد ؟
كيفيت ارتباطتون با هم چگونه است ؟
روابط زناشويي و عاطفي تان چگونه است ؟
در رابطه با خانواده همسرتان و روابط عاطفي درون خانواده شون توضيح دهيد ؟اينكه همسرتان چندمين فرزند خانواده هستند و چند برادر و خواهر دارند ؟
عكس العمل شمانسبت به رفتارهاي  خانواده 
همسرتان چگونه است ؟
رابطه شما از ابتداي ازدواج با خانواده همسرتان چگونه بوده ؟ 
رابطه همسرتان با خانواده شما چگونه است ؟
بعد از پاسخگويي شما درخدمتتون هستم 🌷🙏🏻

تجربه شما

login captcha

سلام دوست  عزيز:

*ممنون از پاسخگویی شما .

شرايط شما را درک ميكنم اما اختلاف نظر با همسر در اين موارد طبيعی است سعی كنيد با مديريت صحيح اين مسائل را به سازگاری مطلوبی با همسرتان دست يابيد .

پيشنهاد ميكنم طرز فكر همسرتان را بپذيريد و با مقايسه موجبات آزار روحی و روانی خود و همسرتان را فراهم نكنيد

وقتي اين افكار به سراغتان می آيد كه چرا من اينطوری و برای خانواده اش اونطوری (يه ايست ،ديگه بس يا ساكت شو )بلند به خودت

بگو و ذهن خود را از اون فكر دور كنيد  و رفتارهايی كه همسرتان برايتان ميكند را پر رنگ تر كنيد تا در مقايسه ذهنی موفق تر شويد

سعی كنيد به اين مسئله كمی بی تفاوت تر باشيد  هم از درون هم به ظاهر در مقابل همسرتان .اين گونه با خود بگوييد كه آنها خواهر و برادر و مادرش هستند همسر من حق دارد به آنها توجه كند مخصوصا كه پدرشان در قيد حيات نيستند و ايشون برادر بزرگتر هستند اين وظيفه عميق تر ميشه

اين افكار به شما آرامش ازدست رفته را به شما برميگرداند و باعث تصميم گيری بهتر ميشود .

شايد ناآگاهی  همسرتان از نيازهای اين رابطه اختلاف را ايجاد كرده باشد .و شايد وابستگی او به خانواده اش و ناتوانی در نه گفتن به خواسته های آنها اين مشكلات  را به وجود آورده باشد.

از همسرتان انتظار نداشته باشيد كه يك شبه اين وابستگی را كنار بگذارد و اختلافات را حل كند .

به عنوان يک همسر بهترين كاری كه ميتوانيد كه ميتوانيد انجام بدهيد ،نزديک شدن به والد همسرتان است  ،طوری رفتار كنيد كه به همسرتان ثابت شودكه خانواده اش را مثل خانواده خودتون ميدونيد .

-اگر همسرتان دريابد كه شما مورد تأييد مادر و خانواده اش  هستيد ،به شما اطمينان بيشتری پيدا ميكند .

-سعی كنيد رابطه عاطفی خود را با همسرتان بيشتر كنيد و احساس صميميت بيشتری بين خودتان بوجود آوريد تا او شما را محرم بداند و احساس نزديكی بيشتری با شما بكند.

-هيچ وقت به همسرتان پيشنهاد قطع ارتباط با خانواده اش را ندهيد فراموش نكنيد كه اين موضوع باعث موضع گيری و لجاجت بيشتر وی خواهد شد.

-با او در محيطی آرام و دوستانه و صميمی و بانرمی صحبت كنيد و تشويق كنيد كه حرفهايش را به شما بزند.

سعی نكنيد تمامی مشكلات ايجاد شده را به گردن او بيندازيد،همسرتان بايد متوجه شود كه جدا از خانواده خود زندگی ديگری هم دارد توصيه ميشود درباره اين مسائل با نرمی و آرام با او صحبت كنيد و متقاعدش كنيد ،نحوه برخورد شما ممكن است بر شدت مشكل بيفزايد .

به طور مستقيم به دليل اين مسائل از همسرتان انتقاد نكنيد ،انسان ها در برابر انتقاد مستقيم احساس حقارت و تحقير ميكنند و موضع دفاعی به خود ميگيرند و به جای اينكه مسئله را حل كنند درصدد دفاع از خود بر می آيند .احساس خود را از اين مسائل بگوييد وخواسته خود را مطرح كنيد.

*سع كنيد از جملاتی که اثر  منفی دارند در ارتباط خود با همسرتان استفاده نكنيد : 

نصیحت تکراری

تذکر مداوم

سرزنش

منت گذاشتن

مقایسه کردن

جرو بحث کردن زیاد

برچسب منفی زدن

پیش بینی منفی(نفوس بد)

گله و شکایت مداوم

متهم کردن

مراقب باشيد

در صورتی که نحوه تعامل با همسر خود را یاد نگیرید و‌نتوانید درخواست های خود را به شیوه معقول و منطقی بیان کنید انتظار داشتن رابطه عاطفی معقول بیهوده است .

سعی كنيد رابطه عشقی خود را با همسرتان بيشتر كنيد و احساس صميميت بيشتری بين خودتان بوجود بياوريد .

خطای والدين همسرتان را به پای او نگذاريد ،همسرتان را وارد مشكلات نكنيد و مشكلات خانواده اش را جدا از او بدانيد.

شكايت بيش از اندازه نكنيد

سعی كنيد نزد همسرتان از خانواده اش گله

شكايت و بدگويی نكنيد .شرايط تان سخت است اما از خودتان صبر و بردباری نشان دهيد شكايت كردن زياد باعث تخريب شدن رابطه با همسرتان ميشود و اثر بخش نخواهد بود

-تفاوت های فرهنگی را بپذيريد،

همسر شما در خانواده ای بزرگ شده كه از ايشان انتظاراتی دارند كه شايد در خانواده شما چنين انتظاراتی از پسر نداشته باشند .

-در رابطه خود با خانواده همسرتان بازنگری كنيد ،ارتباط خود را با آنها خوب و به آنها محبت كنيد  و حس خشم را از خود دور كنيد

برای رسيدن به نتيجه بهتر از مشاوره حضوری كمک بگيريد.

شاد و موفق باشيد 🙏🏻🌹

من ۲۶ و شوهرم ۳۲ سال دارد, شوهرم دیپلم و من دانشجوی, ترم چهار مترجمی زبان هستم, دیپلم زبان و ریاضی هم از قبل داشتم, من مربیه پیش دبستانی بودم, الان بیکارم به خاطر درسم, شوهرم آشپز هست داخل یک رستوران, ولی روز مزد حقوقش هست, ازدواج ما سنتی بود, از طریق خاله ام به خواهرش معرفی شدم, همسایه بودن, شناختی از خانواده اش نداشتم پدر و مادرش مسن بودند, و بسیار بی فکر, من حتی فکرش را هم نمیکردم که همه ی مخارج عروسی به عهده ی همسرم باشد و پدرش با ۷۳ سال سن هیچ پس اندازی نداشته باشد, در خانواده ی ما تأمین همه ی مخارج و خانه به عهده ی پدر هست, و با دل و جان مایه میگذاریم, رابطه ی زناشوییمان معمولی هست, البته من تازگیها کمی سرد شده ام, شوهرم یا سر کار هست یا پای تلویزیون و گوشی, کم حرف میزند و خیلی از مسایل را از من پنهان میکند, اما من همه چیز را به او میگویم, حتی یک مسافرت کوچک مرا نبرده است, و در این حال چک برادرش را پاس میکند, این برادرش هیچ کمکی به ما نکرده, در قید هیچ چیز نیست و فقط خوشگذران است, سالی چند بار سفر میرود عروسی مفصل گرفت در صورتی که خوده ما عروسیه ساده ای گرفتیم, همسرم ۵ خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر با اختلاف سنی دو سال, دارد, بسیار دهن بین است و غیرت الکی بر میدارد, که من باید فلان خرجو بدم جلو مردم آبرومون حفظ بشه, شرط  ازدواجمان خرید زمین بود که چون نصف بیشتر سرمایش خرج مراسم و بدهی پدرش شد, باقی را صرف ساخت پارکینگ ۴۰ متری خانه پدرش کرد جهت زندگی, قرارمان دو سال بود که حالا سه سال و نیم شده, اینجاییم روابطشان عادی است مادر شوهرم زن عاقلی نیست, بسیار خبرچین و خسیس است, حقوق دارد, حتی یک روسری برای من نخرید, ولی برای برادر شوهرم از حقوقش کمکشون کرد, و از سهم خانه اش نیم دانگ به انها داد, روابطم با آنها معمولی است, رفت و آمدم سعی میکنم کم باشد, از این که خانواده اش خصوصا یکی از خواهرانش از سادگیه این سؤاستفاده میکند و موقع خرج و بدهی ها این را جلو می اندازد به شدت عصبی میشوم, وقتی اسباب زندگی و تفریح مرا فراهم نمیکند حق ندارد برای آنها پیش قدم باشد, الان دو روز است که اتفاقی فهمیدم ۲ میلیون به برادرش داده ازش متنفرم و حتی اجازه ندادم برای رابطه سمتم بیاید, بسیار سردرگمم, من تک دختر و فرزند اول هستم, دو برادر دارم, و اوضاع مالیمون بهتر از خانواده همسرم هست, پدرشوهرم ملک فراوان داشته که همه را فروخته و خرج خوشگذرانی و مهمانداریش کرده, رابطه ی شوهرم با خانواده ی من احترام آمیز است, البته آنها هم خیلی احترام میگذارند, اینقدری که خانواده من دعوتش کردن خانواده خودش نه, نمیدانم باید چطور برخورد کنم, خسته شدم ,هرچه مراعاتشو میکنم از نظر مالی, این بیشتر طرف خانوادش میبره, به فکر زندگیمون نیست, از طرفی نگران بالا رفتن سنم و بچه دار شدن هستم, شوهرم مؤدب و سر سنگین هست, ولی من از او زندگی خوب میخواهم