2794

وسواس فکری و اختلاف با همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 51 بازدید


سلام. شرمنده که من باز مزاحم شدم قبلا در مورد وسواس فکری خودم و رفتارهای بد شوهرم باهاتون حرف زدم ‌. قرار شد با شوهرم بریم زوج درمانی. من با شوهرم اول از این جهت که خودم نیاز به مشاوره دارم در میان گذاشتم گفت خودت برو من مشکلی ندارم گفتم که زوج درمانیه و دو تایی گفت باشه. بعدش دیگه همش میگه تو مشکل روانی داری تو مریضی از اولش مریض بودی. مدام. به من میگه تو مغزت کوچیکه قدرت تحلیل نداری منی که شاگرد ممتاز دانشکده بودم شعر و داستان میگفتم سردبیر نشریه بودم و از وقتی این اقا اومد تو زندگیم مجبورم کرد همه رو بذارم کنار فقط کار کنم پولش رو خرج زندکی این کنم. ازش متنفرم. تهشم میگه مشاورا گولت میزنن ببخشید البته. یعنی خیر سرش معلمه . یه ساله معلم شده. خیلی خسته شدم. دیشب خیلی دعوامون شد جلوی بچه . بهش میگم بیا حرف بزنیم آروم بی دعوا هنذفری گذاشته تو گوشش نشسته روبه روی من میگه مشکل از توست تو باید به من احترام بذاری هر وقت گفتم ساکت ساکت بشی .بعد که اعتراض کردم چرا بهم توهین میکنی حداقلش اینه هنذفری رو دربیاری و بشینی حرف بزنیم. همیشه باید داد و فریاد کرد تا بفهمه چون مامان باباش اینطوری زندگی میکردن. بعدم تا صدامو ببرم بالا گوشی رو برمیداره میگه زنگ میزنم ب خانوادت . میدونی من نمیخوام اونا رو درگیر مشکلاتم کنم. من پدرم فوت کرده مادر و برادرم توی یه شهر دیگه ان برادرم تازه ۲۰ سالشه.  دلم میخواد ب خانوادم همه چیزو بگم و طلاق بگیرم. خانوادم اینقد ضعیف و شکننده اند که میدونم تاب این موضوع رو ندارن.

کمکم کنید لطفا

از طلاق بدم میاد اما تحمل این شرایطم برام سخته

اگه براتون بگم چه روزا و شبایی رو من تو این شهر گذروندم  خدا فقط میدونه

یه بار که از شدت عصبانیت از ماشین پیاده شدم و کنار خیابون نشستم داشتم از گرسنگی و خستگی میمردم از سرکار اومده بودم به جای آروم کردنم سوار کردنم تو ماشین ساندویچشو خورد و زنگ زد به داداشم و مادرم گفت دخترتون تو خیابونه زنگ بزنین جمعش کنید کاش میمردم بارها التماسش کردم که خانوادم رو وارد نکنه راهشون دوره نگران میشن

یا میومد دم بیمارستان دنبالم زنگ میزد خب عصبانی بودم جواب نمیدادم نمیومد در بخش بگه بیا بریم خونه زنگ میزد به داداش و مادرم میگفت معلوم نیست کجاست

باباش اینقد پررو شده تا شب دنبال عیاشیه اخر شب غذایی که زنش کم یا زیاد درست کرده نمیخوره میاد به بهانه دیدن بچه میشینه تو خونه ما بعدم میگه چی دارین بخوریم

میگم اگه خیلی دوسشون داری براشون خوراکی بخر درست کنن بخورن

میگه پول ندارم. اخه ۵۰ تومان یه کیلو گوشت چیه.

موقعی که خودمون وضعمون خوب نیست من با کلی فکر یه تیکه گوشت از فریزر پیدا میکنم میپزم یاد ننه باباش میفته . با یه ترفندها و سیاستهایی که مثلا خودش کم خورده و داره سهمش رو میبره برای اونا هی تو قابلمه رو نگاه میکنه و میگه نمیخوری بخور جوری که خودم بگم بردار و برو کوفتم کردی دیگه

اما موقعی که میره خرید یاد ننه باباش نیست

یه کیلو سبزی میخره من با یه بچه کوچیک با هزار زحمت پاک میکنم میگه اگه زیاده ببرم برای مامانم ‌. درک نداره

میگم خب همون اول یه کیلو هم برا مادرت  میخریدی

من مشکلی ندارم به قاعده به موقع برای اونام که پدر و مادرشن خوراکی بخره کمکشون کنه . نه هی جلو من برداره ببره برای اونا . سه ساله دارم بهش اینو میگم

مادرش جلو روی خود این آقا در جواب اینه گفتم از این خونه میرم گفت طلاقتو میدم برو . میگم تو چرا جواب ندادی بگی آخه زن منه به تو چه. میگه نفهمیدم. دیشب تازه میگه خوب کرد که گفت

همش میگه من خیلی شوهر خوبی هستم تو قدر من رو نمیدونی. من خیلی مرد زندگیم


چون خودشو با بابای معتاد و شوهر خواهرای معتادش مقایسه میکنه که زن و بچه هاشون فقط زنده ان زندگی نمیکنن

به منم میگه مثل خواهرام باش تحمل کن

مثلا همین حمله به سوریه دیروز با داداشم تلفنی حرف زدم بعد میگه چی گفت میگم میگه تلویزیون رو روشن کنید جنگه. میگه نه شما دروغ میگین!

یا منبع آب چکه میکرد چن روز گفتم مرد چکه میکنه اب هدر میره برو ببین مشکل چیه

گفت هیچی نیست

بعد چند روز مادرش اومده دقیقا همون مشکلو گفته سریع شبونه چراغ قوه برداشته رفته پشت بوم اومده میگه راست میگه سوراخ شده

آدم چطور فکر نکنه این آدم باهاش دشمنی نداره

شما بگین مشکل از منه؟؟

ما یه دونه اتاق داریم منو مجبور میکردن خودش و مادرش بچه رو وسط هال تر و خشک کنم و بخوابونم میگفتن اتاق پنجره نداره خفه میشه اتاق نم داره


تا من کم کم بچه رو اوردم تو اتاق


اخه تو هال سر و صدای تلویزیون و اشپزخونه


من پرستارم با بچه های تبدار کار کردم


ده بار بعد واکسن میپرسه چند قطره دادی تبگیر گذاشتی


تبشو درست گرفتی


میریم واکسنشو میزنیم میاد بیرون میگه یعنی درست زده واکسنشو تو دیدی


هیچ اعتمادی ب من نداره


چون خواهر بیسوادش گفته بچه ها تو پنج ماهگی زیاد شیر میخورن هی میگه ب بچه شیر بده


میگم بیا بریم مشاوره میگه من مشکلی ندارم


من سالمم

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل خانه دار / پرستار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

✋🏻سلام همراه عزيز 
ممنون از توضيحات 
دوست عزيز لطفا  متني را كه گذاشتم يكبار ديگر با دقت بخوانيد  :
براي راهنمايي و تشخيص بهتر نياز به اطلاعات هست  شما و همسرتان هر يك چند سال داريد ؟
شغل شما و همسرتان چيست ؟
ميزان تحصيلات تان چقدر است ؟
چگونه با همسرتان آشنا شديد ؟
كيفيت ارتباطتون با هم چگونه است ؟
روابط زناشويي و عاطفي تان چگونه است ؟
در رابطه با خانواده همسرتان و روابط عاطفي درون خانواده شون توضيح دهيد ؟
عكس العمل شمانسبت به رفتارهاي  خانواده 
همسرتان چگونه است ؟
رابطه شما از ابتداي ازدواج با خانواده همسرتان چگونه بوده ؟ 
رابطه همسرتان با خانواده شما چگونه 
است ؟
واينكه در مورد وسواس خود كمي توضيح دهيد ؟اقدامي كرده ايد ؟
بعد از پاسخگويي شما درخدمتتون هستم 🌷🙏🏻

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha