2794

وسواس فکری و اختلاف با همسر و خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 70 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام.‌ من وسواس فکری درمان نشده دارم . همسرم و خانوادش بسیار بی ملاحظه هستند و بدون توجه به اینکه حرف ها و رفتاراشون آدمو آزار میده به خصوص که حساس و زودرنجم باشی بسیار بدرفتار و بد گفتار هستند. من مدام دارم عذاب میکشم از یادآوری و تکرار حرفاشون‌. شوهرم لجباز و بسیار تنبل است. مدام باید همه چیز را به او تذکر داد‌ . اصول اولیه ارتباط را هم نمیداند‌ . مدام در ذهنم مرور میکنم چرا موقع زایمان شب در بیمارستان نماند یا حداقل تلفن نزد حال من و بچه را بپرسد. چرا خانواده اش سراغی از من نگرفتند یا اینکه چرا شوهرم به من بی توجهی یا توهین کرده. حرف ها و رفتارهایش واقعا ناراحت کننده است. اما با وجود یک بچه و اینکه من خودم انتخابش کردم علی رغم مخالفت خانوادم مجبورم این شرایط را تعدیل و تحمل کنم. برای اینکه همسرم را متوجه رفتار غلط و آزار و صدمه ای که به روحم میرساند کنم بسیار تلاش کردم اما شوهرم و خانوادش بسیار پر توقع و حق به جانب هستند همیشه تحقیر و توهین میکنند. خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید. خانواده شوهرم به بیشعوری و بداخلاقی معروفند و من این موضوع را به عینه دیدم . اما قبل از ازدواج باور نمیکردم.  

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۶ جنسیت زن شغل خانه دار / پرستار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز 

ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد 

برای راهنمايی و تشخيص بهتر نياز به اطلاعات بيشتری هست شما و همسرتان هر يک چند سال داريد ؟

شغل شما و همسرتان چيست ؟

ميزان تحصيلات تان چقدر است ؟

چگونه با همسرتان آشنا شديد ؟چند سال است كه ازدواج كرده ايد ؟

كيفيت ارتباطتون با هم چگونه است ؟

روابط زناشويی و عاطفی تان چگونه است ؟

در رابطه با خانواده همسرتان و روابط عاطفی درون خانواده شون توضيح دهيد ؟

عكس العمل شمانسبت به رفتارهای خانواده 

همسرتان چگونه است ؟

رابطه شما از ابتدای ازدواج با خانواده همسرتان چگونه بوده ؟ 

رابطه همسرتان با خانواده شما چگونه است ؟

واينكه در مورد وسواس خود كمی توضيح دهيد ؟اقدامی كرده ايد ؟

بعد از پاسخگويی شما درخدمتتون هستم 

تجربه شما

login captcha

من ۲۶ سالمه با مادر و برادرم زندگی میکردم پرستاری خوندم و تا قبل زایمانم یعنی ۴ ماه قبل شاغل بودم . پدرم فوت کرده. خواهر برادر ناتنی هم دارم که از من بزرگترن. شوهرم ۳۰ سالشه تک پسر یک خانواده پرجمعیته ۸ تا خواهر داره وضع مالیشون اصلا خوب نبوده و نیست پدرش معتاد بوده مادر و خواهراش با قالیبافی و کشاورزی خرجشون در میاوردن تو روستا هستن . فقط شوهرم از خانوادش درس خونده علوم تربیتی پیام نور و الان معلم ابتداییه. ما فامیل هستیم پسر دایی ناتنیمه. خانوادش از نظر روابط اجتماعی و فرهنگ در سطح خیلی پایینی هستند بسیار بی ادب و گستاخ و متوقع اند و عقده ای. انتطار دارن مورد توجه و احترام باشن در صورتیکه خودشان هیچ احترامی قایل نیستن هر حرفی را به زبان می آورند‌ . پدر و مادر همسرم هر دو بی مادر بزرگ شدند مدام با هم دعوا میکنند ناسزا میگویند . دامادهایشان معتاد و مواد فروش هستند. قبل ازدواج با هم رابطه پیامکی داشتیم . خانواده ها مخالف بودند به خاطر دور بودن و اختلاف فرهنگی .  بسیار بسیار پشیمانم. هنوز هم به هم علاقه داریم اما حرمت ها شکسته شده و تفاوت های زیاد رفتاری و فرهنگی ما را از پا انداخته. در مقابل خانواده اش تا زمانیکه مستقیما به من توهین نکرده بودند و دخالت واضح نداشتند اعتراضم را به همسرم میگفتم اما چند بار با هم بحث و دعوا داشتیم که همه حق را به من دادند. یه پسر ۵ ماهه داریم