نام ارسال کننده محرمانه می باشد
260 بازدید
3 تبادل تجربه
سلام من بدلیل اختلافات با نامادری مجبور شدم از خانواده جدا بشم و ناچارا به شغل پرستاری مشغول شدم که در جایی که مشغول کار بودم بهم تجاوز شد بخاطر مسائل حیثیتی نشد شکایت کنم بعد از اون ترمیم کردم تا جای دیگه ای پرستار یه پیر زن شدم دختر این پیر زن روابط خوبی با من داشت بهم علاقمند شد گفت میخوام برای پسرم ازت خواستگاری کنم ولی پسرم باهات صحبت داره من بهش گفتم جنین جریانی برام اتفاق افتاده من نمیتونم ازدواج کنم اونم باحرف منو قانع کرد گفت تو پاکی اون جریان رو فراموش کن پسرم هم چیزی نباید بدونه بعد با پسرش صحبت کردم بمن گفت من کارم تو خونست تلفنی از خونه بیرون نمیرم با خانواده شما هم رفت و امد نمیکنم خودت باید بری منم چون با خانوادم ارتباط نداشتم قبول کردم مادرش هم بهم گفت پسرم فقط قرص خواب برا بیخوابیش مصرف میکنه همین تا اینکه ازدواج کردیم و متا سفانه متوجه بیماری که نمیدونم چی هست از طرف شوهرم رو به رو شدم مثلا اینکه بارها بمن میگه عقب مانده خودتی میگم چرا مگه چطور شده میگه داری زیر لب بمن فحش میدی یک دقیقه سر خوشه یک دقیقه بعد حالش عوض میشه ومتاسفانه از نظر جنسی هم ضعیغه که پنج ماه ازدواج کردیم کلا سه بار رابطه اونم نه درست درمون بیشتر نداشتیم که هر وقت ازش میخام برای مداوا همکاری کنه اصلا قبول نمیکنه میگه من مشکلی ندارم وقتی هم به خانوادش اعتراض میکنم به من میگن خودت قبول کردی ما بهت گفتیم در صورتی که چیزهای که من الان میبینم و نگفتن مقدار پس اندازی هم که داشتم برای خرید جهاز به شوهرم دادم که به حساب سپرده خودش گذاشته و من الان با مادر شوهر زندگی میکنم هر روزی کار کنم براش عزیزم اگه یک ساعت مریض باشم نتونم کار گنم با اخم و تخم و تیکه متلک مواجهم خواهش میکنم کمکم کنید
ممنون از پاسخ شما میشه راهنمایی کنید این مددکار رو از کجا میتونم پیدا کنم
عزیزم حتما پیش روانپزشک برو
مطمئنید شوهر از نظر عقلی سالمه یا بیماری عصبی نداره؟
سلام نه متوجه شدم بعضی وقتها مشکل داره چون حالت توهم داره