اختلاف و مشکلات دوران عقد

سلام خانوم دکتر خیلی خوبه اینجا میشه راحت حرف دل و زد من با شوهرم بیشتر از یک ساله عقدیم شوهرم تا ۷. ۸ ماه اول فحش میداد زور میگفت بد دهن بود محدود میکرد شدید تا اینکه من اقدام به طلاق کردم حدود ۳ ماه از هم‌ دور بودیم بعد اومد آشتی کردیم من بدون هیچ توقعی و شرطی دوباره شروع کردم  اخلاقش تا حدودی خوب شده بود فحش کمتر میداد بیشتر وقتشو باهام میگذروند ولی متاسفانه بازم‌ سخت گیریهای بیرون رفتنمو داشت و میگفت ماهی ۲ . ۳ بار‌ با مادرت میری هفته ای ۲ بارم من‌ میبرمت منم تو جوی بزرگ شدم که عاشق تفریح و گردشم ولی‌ متاسفانه شوهرم فقط دوستداره خونه باشم میگه اون ۲ . ۳ بارم رفتی باید خیلی ضروری باشه بری در ضمن اجازه کامل بگیری البته خودشم بیرون رفتنی من اطلاع دارم  رابطمون با کوتاه آمدنهای من خوب تر شده بود هر روز کنارم‌ بود ولی مادرش سر مسایل بی خود دعوا انداخت و گفت زنت رفته پشت سر من حرف زده در حالیکه اصلا اونطور نبود اینم‌ بگم‌ شوهر من مادر و پدرمو خیلی اذیت کرده حتی  پیش اونا منو زده ولی خانواده من هیچی‌ بهش نگفتن و با احترام باهاش رفتار کردن منم گفتم‌ مادرت الکی چش شده که دنبال بهونست شوهرمم زنگ‌ زد گفت گمشو از‌ زندگیم بیرون مادرمو ناراحت کردی و این حرفها .بعد اومد آشتی کردیم دوباره الان میگه باید خانوادت رو بذاری کنار خونه خودمون رفتیم حق ندارن پا بذارن تو خونم و تو هم‌ هفته ای یه بار میری در حالیکه من یه دخترم و خانوادم خیلی وابسته من هستند . الانم‌ میگه عروسی گرفتیم‌ فامیلای من اصلا نمیان‌ مادرم پا نمیذاره فقط موندم واسه مادرش چه کردم! خلاصه از دیروز میگه حرف حرفه منه بیرون نمیری مگر با خودمو خانوادت اصلا نمیان و خلاصه یه سری  حرفهای بی منطق  که هیچکس نمیتونه قبول کنه میگه نمیخوای برو پروندمون هنوز بازه بسته نشده کارهای دادگاهیتو ادامه بده و جدا شو الان راحت میگم گذشته اونقدر منو خانوادمو اذیت کرده به خدا اخلاق منم‌ عوض شده حساس شدم استرسی شدم  گاهی وقتا اشتها هم‌ ندارم  من خیلی دوستش دارم از زندگی‌ کردن بعد از اون خیلی میترسم. میترسم دیگه نتونم عاشق بشم‌ دیگه نتونم خوشحال باشم چیکار کنم به نظرتون به خدا هیچ هم فکری ندارم