2794

سلام خسته نباشین.مدت7ماه هست که باپسرداییم عقدهستیم دراوایل ازدواج من هیچ علاقه ای به ایشون نداشتم وخیلی هم خجالتی بودم ازدواج ما با اصرار مادرم بود من دوتاخواستگارداشتم که اون یکی روخیلی دوست داشتم اخلاقش عالی بودخیلی منو میخواست اینقدر بهم اهمیت میداد که خدا میدونه ولی بامخالفت روربروشد وبهم نرسیدیم تااینکه با پسرداییم ازدواج کردم حتی برای رفتن به آزمایش هم باگریه منو بردن خلاصه درابتدای ازدواج هیچ میل وعلاقه ای به ایشون نداشتم حتی نمیخواستم یک ساعت کنارش باشم و نمیدونستم که ایشون سردمزاج وخشک هستن. بعداز 3 یا 4ماه که سعی کردم بهش علاقه مند بشم و کم کم دوستش داشته باشم بهش وابسته شدم اون ازمن فاصله گرفت دیگه بهم اهمیت نمیده .هرچقدهم باهاش صحبت میکنم عین خیالش نیست میگه همینه که هست میخواستی ازاول قبول نکنی. خیلی سرده ارزو دارم یک بار منو بغلش بگیره یه  کلمه محبت امیز بگه. یه جمله دوستت دارم تاحالاازدهنش نشنیدم خییلی سردو بی روحه .دراوایل حداقل درهفته 2 بارمیومد دیدنم  درهفته4 بار زنگ میزد .ولی الان اگه ده روزهم باهاش قهرباشم خیلی بی توجهه .نمیگه تو مرده ای زنده ای؟ همیشه باید ازسمت من باشه چه پیام چه زنگ زدن.برای اینکه بیادخونمون هم باید التماسش کنم گریه زاری کنم تا بیاد اصلا یه موجود بی عاطفه هست. هیچوقت دلتنگم نمیشه هیچوقت چیزی برام نگرفته نه مناسبت میفهمه نه ....اگه خودم نرم سمتش اصلا یادش میره که یه جایی زن گرفته.خیلی بی مسئولیته .دیگه تحمل ندارم در اوایل  چیزی نمیگفتم صبرمیکردم یعنی اطرافیان بهم میگفتن اولشه صبرکن درست میشه ولی هرچی صبرکردم نه تنها درست نشد بلکه بدترهم شد .من بهش علاقمند شدم خیلی دوستش دارم ولی نمیدونم چرا اون باهام اینکارا رو میکنه چرا اینقد سردوخشک. فقط موقع نیازجنسیش میادسمتم ومهربون میشه بعدازاون دیگه منو با یه غریبه مثل هم میدونه دادمیزنه سرم تحقیرم میکنه چند بارم خواسته دست روم بلندکنه ولی من بازم صبرکردم بازم جیزی نگفتم. دیگه تحمل ندارم لطفا راهنمایی کنید آیا میشه ادامه زندگی دادبا این شخص یاجداشم؟

اطلاعات تکمیلی

سن 21 جنسیت زن شغل ..... وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
اين امکان وجود دارد که رفتار سرد ايشان، نوعی واکنش تلافی جويانه به نارضايتی شما در اول ازدواج باشد. حتی ممکن است خودش هم به اين رفتارش آگاهی نداشته باشد و ناخودآگاه چنين می کند. به هر حال، موضوع سردی و نارضايتی موجود در رابطه تان، موضوع مهمی است که به نظر من قبل از آنکه بخواهيد رسماً با يکديگر زير يک سقف زندگی کنيد، بايد آن را حل کنيد.
در اين راستا، می توانيد به طور جدی و بزرگسالانه (نه اينکه بخواهيد او را تهديد کنيد) در يک زمان مناسب، راجع به اهميت بهبود روابط تان با او مذاکره کنيد. به او بگوييد که اين مسئله آنقدر برای شما مهم است که در صورت حل نشدن، می تواند ادامه رابطه شما را برای هميشه منتفی سازد.
مخصوصاً به صورت موردی و نه کلی يا مبهم، آنچه را می خواهيد، به او بگوييد. مثلا نگوييد "با من گرم بگير يا فاصله ات را با من کم کن". چرا که اينها عباراتی کلی هستند و ممکن است او را گيج کنند و او هم از اينکه نمی تواند حرف شما را بفهمد، احساس نااميدی و سرخودگی خواهد کرد. می توانيد کنارش بنشينيد و بگوييد که "من دقيقاً اين نوازش ها را از تو می خواهم، همانطور که حاضرم کارهايی که برای تو اهميت دارند را انجام بدهم".
خوش خيال نباشيد که اگر ايشان در دوره عقد دست روی شما بلند می کند يا روی خوشی نشان نمی دهد، بعد از شروع زندگی، خود به خود اوضاع بهتر خواهد شد. همچنين پيشنهاد می کنم حتماً تشويقش کنيد و حتی شرط بگذاريد که بايد به نزد مشاور خانواده برويد. مشکل شما با مداخله يک فرد متخصص و ارائه برخی آموزش ها به شما و همسرتان می تواند حل بشود. اما راهکارهای عاميانه بستگان و فاميل، غالباً نه تنها مشکلی را حل نمی کند که می تواند به بدتر شدن شرايط بينجامد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha