سلام عزیزم. سوال شما گنگ هست. این مشکل از کی آغاز شده؟ بدبینی و عصبیت شما قبل از ازدواج هم بوده؟ رابطه با همسر چه کیفیتی داره؟ دلتنگی و دوری از همسر ربطی به عصبیتت نداره؟ در اثر چه اتفاقات یا روابطی حس کردی دیگران ازت سوء استفاده می کنن و بهشون بی اعتمادی؟ آیا توانایی نه گفتن به موقع رو داری؟ روابطت با خانواده خودت و خانواده همسر چطوره؟ عدم پاسخدهی به موقع به نیاز جنسیت ممکنه باعث عصبیتت باشه ولی در هر دو موردی که ذکر کردی اطلاعات دقیقتری لازم دارم.
سلام خانم مرادی پور
خیلی ممنونم به خاطر وقتی که می گذارید و پاسخ می دهید !
حقیقتش گاهی می شنوم که ساده هستی اما گاهی هم می شنوم که دقیقا برعکسش گفته می شه ! در رابطه با بدبینی نسبت به خانواده و یا همسر همیشه بدبین نیستم گاهی که خیلی سرویس می دهم به فکر فرو می روم و بدبینانه به همه چیز نگاه می کنم . تقریبا جواب سوال را گرفتم ممنون از حمایتتون
سلام مجدد عزیزم.بنظر میاد تمام شدن ویزا و بازگشت به ایران برای شما بحران روحی حل نشده ای ایجاد کرده که حالا با دوری از همسر دردناکتر هم شده.افکاری که حول و حوش این بازگشت در ذهنت هست شما رو عصبی و اماده ی پرخاش کرده.این مساله رو باید خودت یا با کمک متخصص حل و فصل کنی.در مورد بدبینی اگر این حس رو در سالهای گذشته داشتی باز هم قابل بررسی هست و میتونی با کمک روانشناس در بهبودش تلاش کنی.عملکرد خواهرها با والدین هرچه که باشه چرا باید اون رو به خودت تعمیم بدی و نگران باشی گولت بزنن؟ ایا در خانواده به سادگی شهرت داری؟ آیا به همسرت هم بدبین هستی و یا فقط این حس مختص روابطت با خانواده خودت هست؟ پذیرش مسوولیت بیش از حد در قبال خانواده نمی تونه راهکار خوبی برای جبران زحمات والدین باشه و حتی ممکنه بدلیل خستگی جسمی یا روحی بصورت پرخاشگری و عصبانیت تخلیه بشه و بیشتر اونها رو برنجونه.امیدوارم هرچه زودتر کنار همسرت باشی و ارامش پیدا کنی.
سلام ممنون از لطفتون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید
من در ۳ سال اخیر به شدت عصبانیتم زیاد شده - من ۷ سالی در اروپا زندگی کردم و به خاطر اینکه ویزام تموم شد و با همسرم آشنا شدم به ایران بر گشتم که الان منتظر هستم که کارم درست شه که متاسفانه خیلی پروسه کند پیش می ره - من ۳ سال پیش که ایران آمدم با همسرم نامزد کردم مشکل خاصی نداریم وقتی که با هم هستیم که معمولا سعی می کنه هر ۲ ماه به ایران بیاد رابطه ی نزدیکی هم خوبه (وقتی نیست که خوب اصلا هیچی ) و البته وقتی همسرم هست پرخاشگریم خیلی خیلی کمه - اینکه پرسیدید رابطم با خانواده ی همسرم چطوره خدا را شکر خوبه انسان های خوب و دوست داشتنی هستند و به من هم محبت می کنند در ۳ سال گذشته عین دخترشون با من رفتار می کنند که البته شاید به خاطر اینکه دختر ندارند . من هر هفته سعی می کنم بهشون سر بزنم در اصل انصافا بگم انقدر محترم هستند که جایی برای ناراحتی نمی ذارند گاهی چیزهای کوچیک هست اما در خوبیهایی که دارند گم می شه - اینکه می پرسید نه راحت می تونم به خانوادم بگم متاسفانه خیر وقتی نه می گم شدیداا عذاب وجدان می گیرم که ببین این همه برات زحمت کشیدند این هم نحوه ی رفتارت سر همین همیشه سعی می کنم برای خانوادم باشم ۲ تا خواهر دیگرم ابدا اینطور نیستند آنها ایران نیستند و اول به خودشون فکر می کنند و بعد دیگری - این را هم بگم که من فرزند وسط هستم با خواهر بزرگم ۷ سال و با خواهر کوچکم ۸ سال تفاوت سنی دارم - این هم بگم که خواهر هام به راحتی برای پیشبرد اهدافشون ذهن پدر مادرم را بازی می دهند مثلا اگر خواهر کوچکم جایی بخواد بره و دیر وقت باشه وقتی اعتراضی بشنوه یهو بحث را سمت تلویزیون و برنامه هاش می کنه ( اینکه می گم روراست نیستند از این جور موارد هست ) من هم فقط حرص می خورم البته این موضوع با خود من مربوط نمی شه اما من اعتمادم را بهشون از دست می دم که با من هم چنین کاری را بکنند و چون به روشون میارم همش دعوامون می شه !! امیدوارم توضیحات کافی باشه اگر سوالی بود در خدمتم ممنون از لطفتون