2794

اختلاف با خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 58 بازدید 2 تبادل تجربه

سلام خسته نباشید.

۴ شب پیش رفتبم خونه دخترعمو شوهرم مادر شوهرم  آدرس اشتباه داد  باباش  گفت بلد نیستی دهنتو ببند و ... بعد خواستیم بریم خونه یک دخترعمو  دیگه من گفتم منو شوهرم یه بار رسوندیمش میدونم کجاست ولی اگر اشتباه گفتم دعوام نکنین ها پدرشوهرم  گفت خانومم که انقدر عزیز بود دعوا  کردم تو رو پیاده میکنم پول بنزینم  میگیرم ( به شوخی حالا) خلاصه من گفتم از اینور و یه ساختمون  بلنده که نماش سفیده اینجاهاست اونا هی گیج گیجی خوردن سه تا خیابون رو بیخودی رفتن آخرم برگشتن همونجا که من گفتم گفتم دیدی من گفتم اینجا گفتن نه تو گفتی اونور بعد پیاده شدیم خواهرشوهر بزرگم گفت تو که گفتی من بلدم😏 گفتم من از اول گفتم اینجا خواهرشوهر کوچیکه ام گفت آره فلانی  این جارو نشون داد بعد یکم غر زدن منم گفتم هرکی امشب به من فحش داد خودشه😕 (به شوخی  و با خنده گفتم  چون ۳ بار خیابون و رفتن) بعد اومدم خونه مادر شوهرم زنگ زد گفت حرفت زشت بود منو بابا بهمون برخورد اونجا  بهت چیزی نگفتیم گفتم شوخی  کردم گفت شوخیشم زشت بود گفتم ببخشید گفت ببخشید که نشد حرف بعد گفتم من شوخی کردم گفت همه از دستت ناراحت شدن بهمون برخورد بعد گفت کاری نداری گفتم نه قطع کرد. بعد فرداش  مهمون داشتن منو اصلا خبر نکردن. پس فرداش شوهرم بعد ۷ روز از سربازی اومد بهش  گفتن. اومد خونمون آتیشی شد کتکم زد. بحثمون شد گفتم مامان توام فلان موقع گفت مامانت بیخود کرد من مگه چیزی گفتم. دست رو قرآن گذاشت که تو دروغگویی. پریشب مهمون داشتن  منو اصلا خبر نکردن فرداش  زنگ زد گفت بیا از مهمونامون خداحافظی کن منم گفتم چرا بیام وقتی دعوتم  نکردین. بعد از دیشب دوباره دعوا که باید بری از زندگیم به خانواده  من بی احترامی کردی باید بیای اونا حرفشونو  بهت بزنن گفتم چرا بی احترامی. اگه اون شوخی کردم شبش مادرت زنگ زد عذرخواهی کردم مهمونی ام که دعوتم نکردین کم محلی ام کردید توام که اومدی کتکم زدی یعنی تلافی نشد؟
گفت نه خواهرم نشسته بود نیومدی بهش دست بدی  حالا جالبه که اصلا سرشون رو بلند نکردند  موقع سفره پهن کردن اصلا منو صدا نکردن. برای همه چای  آوردن جز من. گفتم کم محلی بی احترامی نیست؟ اصلا قانع نشد که نشد گفت به کل خانوادم  بی احترامی کردی دیگه نمیخامت  گفتم منم نمیام اونجا که خانوادگی سرم بریزین. گفتم اگر قراره سر هر حرف داستان درست کنید منو کتک زدی چی پس. گفت حقت بوده. گفتم ۶ ماه پیش به من فحش بد دادی. مامانم گفت پسرجان این چه حرفیه که زدی. گفتی دخترت دروغ میگه گفت نه دروغ نمیگه  گفت اصلا گفتم دخترت بیخ ریشت دیگم زنگ نزنید به من. اصلا منطق نداره جایی که حرف خانوادش باشه. نمیفمه. یعنی شوخی من انقدر زشت بود؟ حرف اون زشت نیست که خانوادش  ام کتک زدن و کارهای اون و بد نمیدونند.

۴ سال دوست بودیم خانوادش ناراضی بودن بعد راضی شدن اومدن. دوستشم دارم. اونم میگه دوست دارم ولی بی احترامی تو اونا دیگه نمیتونن ببخشن.


اطلاعات تکمیلی

سن ۲۱ جنسیت زن شغل دانشجو وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز

چیزی که از متن شما مشخص است هم شما و هم همسرتون مانند دو کودک عصبانی برخورد کردید تا یک فرد بزرگسال

صحبت شما درست نبوده و همسرتون هم رفتار اشتباهی نشان دادند.(در واقع موشک در برابر موشک پرتاب شده)

جدا از اتفاقات پیش آمده هردوی شما نیاز به آموزش مهارتهای زناشویی دارید.

بیاموزید چطور وقتی اختلافی به وجود میاید مذاکره و حل مسئله کنید.

بی احترامی . توهین. سرزنش. نکنید.

وقتی شما روش حل تعارض را بیاموزید و با توافق هم به دنبال راه حل مشکل باشید نقش دیگران به مرور زمان از زندگی مشترک تان کمرنگ تر میشود . این شما دونفر هستید که برای خودتان. روابطتان تصمیم می گیرید اما اگر مدام بهم توهین کنید و چرتکه بندازید که کی چی گفت من چیکار کردم تو چی کار کردی نتیجه جز دعوا و تبدیل شدن یک موضوع پیش پا افتاده به یک بحران نخواهد بود.

از کلامتی مامان من . مامان تو ... پرهیز کنید.

در به وجود آمدن مشکلات به این فکر نکنید طرف مقابل چه نقشی داشته. بررسی کنید ببینید شما چه نقشی دارید. در واقع مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیرد تا بتوانید به دنبال راه حل باشید.

در مورد این موضوع شما باید مسئولیت رفتار خود را بپذیرید درسته که عذرخواهی کردید اما خانواده همسرتون رنجیدن میتونید با خریدن یک دسته گل به منزل شون بروید و از دل شون در بیارید. اما در مورد رفتار و عکس العمل همسرتون محکم باایستید و به همسرتان بگویید تحت هیچ شرایطی حق توهین به هم رو نداریم بیا تمرین کنیم با گفتگو کردن مشکل مون رو حل کنید.

زمان گفتگو وقتی بحث داشت بالا میگرفت و کنترل تون رو از دست می دادید برای چند دقیقه مکث و توقف کنید . بگویید فعلا صبر کنیم تا آروم تر شویم مجدد ادامه دهیم چون با عصبانیت مشکلی حل نمی شود .

از همسرتان هم بخواهید مسئولیت رفتار خود را بپذیرد.

پیشنهاد میکنم بیشتر روی رابطه خودتون کار کنید. وقتی رابطه شما سرشار از صمیمیت و امنیت باشد به راحتی میتوانید از تعارضات به وجود آمده عبور کنید

در هفته جلساتی باهم داشته باشد و در مورد ناراحتی ها و اختلافاتتون صحبت کنید اجازه ندهید مشکلات تلنبار شود.

در مورد توقعات و انتظارات خود با هم صحبت کنید.

به نیازهای هم پاسخ مناسب دهید نیاز به احترام. صمیمیت. و..

رابطه تون را با خانواده همسرتون صمیمی کنید. زمانی که همسرتان مطمئن شود شما حسن نیت خوبی نسبت به خانوادش دارید وتلاش تون رو برای احترام و صمیمیت میکنید همسرتان در کنار شما خواهد بود نه در مقابلتون.

نه خودتان و نه همسرتان را ما بین خانواده هاتون قرار ندهید. خانواده هرکسی برای خودش اهمیت دارید تلاش کنید با مهارت رابطه بین خانواده ها را مدیریت کنید


موفق باشید



 

تجربه شما

login captcha

سلام

من تمامی صحبتهای شما رو به صورت غیرمستقیم و با لحن خیلی خوبی به شوهرم گفتم.

منتها اون در جواب فقط گفت که من خیلی بهت فرصت دادم و تو درست نشدی!

جوری حرف میزنه  که اون اصلا تقصیری نداره و کاملا رفتاراش درست بوده

مثلا هر بحث کوچیکی بینمون میشد میرفت به خانوادش میگفت!میگفتم  که نباید بگیم میگفت نهه خانوادم منو بزرگ کردن باید بدونن.

آخرشم گفت دیگ بهت فرصت نمیدم برو خودت طلاقت و بگیر. گفتم نمیرم گفت پس تا آخر عمر اینجور بمون.

گفت دوست دارم ولی نمیتونم باهات زندگی کنم 😐

حالا من چجوری قانع کنمش؟

اصلا مقصر نمیدونه خودش رو محاله بیاد مشاوره با من


شوهرم اصلا قبول نداره که اشتباه کرده.

از پریشبم نه رنگ زده نه چیزی! چیکارش کنم

سر هر مسئله کوچیکی ام میگه طلاق. خیلی بچست