2794

بی توجهی همسر و تصمیم به جدایی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 58 بازدید

سلام من سه سال و نیمه که ازدواج کردم شوهرم بشدت علاقه به گوشی داره یعنی از سرکار که میاد همه اش سرش تو گوشیه تا ساعت 2 شب که میخوابه بهش که میگم باهمدیگه صحبت کنیم یا میگه خوابم میاد یا خسته ام یا حوصله ات رو ندارم یا اینکه میگه حرفی واسه گفتن ندارم وقتی هم که خودم باهاش صحبت میکنم کلا سرش تو گوشیشه و کل حواسش به گوشیه ما اصلا با همدیگه صحبت نمی کنیم هر وقتی هم که صحبت کردیم به 5دقیقه نرسیده که دعوامون میشه من خیلی افسرده و گوشه گیر شدم و گاهی اوقات به خودکشی فکر میکنم و همه اش فقط گریه میکنم خیلی روحیه ام داغونه شوهرم مدام میگه تو رفتارت خوب نیست و باید تغییر کنی در حالی که اصلا حاضر نیست خودش از گوشی دست بکشه و یک اخلاق دیگه ی هم که داره اینه که هر حرفی بینمون باشه فوری میره پیش همه بخصوص خانواده اش میگه و واقعا این هم باعث شده هر حرفی رو پیشش نگم چون اصلا اصلا راز نگهدار نیست؛ من احساس آرامش تو زندگی ندارم و اینکه اصلا رابطه جنسیمون خوب نیست و من ارضا نمیشم و واقعا تو این مورد هم مشکل داریم؛ ازتون خواهش میکنم کمکم کنید واقعا زندگیم داره نابود میشه و امشب من رو شوهرم تصمیم به طلاق گرفتیم 

اطلاعات تکمیلی

سن 24 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
طلاق يک راه حل هست، فقط در زمانی که تمام اقدامات اصلاحی برای نجات رابطه به شکست انجاميده باشد. و بعلاوه، ملاحظات بسياری در اين بين بايد مورد توجه قرار بگيرند. پيامدهای شخصی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی طلاق بايد توسط يک فرد متخصص به زوجين يادآوری شود. طلاق، اتفاق کوچکی نيست و نبايد مانند يک تصميم ساده به سراغ آن رفت.
من نمی دانم، اما شما از خودتان بپرسيد واقعاً تا به حال برای نجات رابطه تان چه کار کرده ايد؟ آيا غير از دعوا، قهر، تهديد، تحقير، و نهايتاً کنار کشيدن، اتفاق ديگری در رابطه تان افتاده است؟! چند بار و نزد چند مشاوره خانواده رفته ايد و پاسخی نگرفته ايد؟!
در مورد رابطه شما، به نظر می رسد مسئله اشتغال هسرتان با گوشی اش، بيشتر معلول باشد تا علت. يعنی معلوم نيست که از ابتدای زندگی مشترک، آيا ايشان همينطوری بوده اند، يا به تدريج اين اتفاق افتاده است؟
در مورد احساسات غير مثبت خودتان هم، ممکن است مسئله ی افسردگی مطرح باشد. آنچه مشخص است، به هر حال، اين است که وضعيت رابطه شما اصلاً خوب نيست و در حالت هشدار جدی قرار دارد!
توصيه بنده اين است که در مسائل مهم زندگی تان، به دنبال راه حل های سريع و ميانبر نباشيد. همانطور که بعضی از بيماری ها، جدی تر از آنی هستند که بشود با خوردن يک قرص مسکن، آنها را بهبود بخشيد، برخی از مسائل روانی ما هم نياز به توجه ويژه دارند. بايد آستين بالا بزنيد، به خودتان زحمت بدهيد و کاری بکنيد ...
مشکلات شما قطعاً قابل حل خواهند بود، به شرط آنکه برای حل واقعی شان اقدامی بکنيد! بنابراين، حتماً و حتماً به روان شناس متخصص مراجعه کنيد. خيلی بهتر است که همسرتان را هم راضی کنيد و به اتفاق هم پهلوی مشاور برويد. اما اگر او قبول نکرد، خودتان به تنهايی اقدام کنيد.
زندگی بدون بروز مشکلات، بی معنا و خيالی است.
اما بايد ايمان داشته باشيم که اين مشکلات قابل حل توسط ما هستند.
ما از مشکلات مان بزرگ تر هستيم!
منتظر شنيدن خبرهای خوب از شما هستم.
موفق باشيد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha