2794

وابستگی به مادر و احساس تنهایی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 26 بازدید

سلام   من بیست وهفت ساله هستم  و دوتا بچه دارم تک دختر خانوادم با دوتا برادر  من متاسفانه خیلی وابسته مامانم بودم و همچنین مامانم به طوری که هر روز باید مامانم رو میدیدم مامانم خیلی بهم توجه داشت چند سالی هست که به کارگاه فرش بافی میره و باعث شد توجهش بهم خیلی کم بشه و بیشتر دوست داره با دوستای کارگاهش باشه دیگه تنهایی من براش مهم نیست آخه شوهرم شغلش نظامیه و مجبوره بره ماموریت و منم تنهام هر وقت اعتراض میکنم که من تنهام میگه دوتا بچه داری با اونا سر گرم باش  منم وقتی میبینم تنهاییم براش اهمیت نداره  بهش اعتراص می کنم و این اعتراض های مکرر باعث شده خیلی باهم کل کل کنیم اصلا دیگه برام مهم نیست ازدستم ناراحت باشه نمیتونم باهاش درد دل کنم وقتی باهم حرف میزنیم حرفامون خلاصه شده به احوال پرسی ساده پارسال سر بارداریم  حالم ازنظر روحی خیلی بد بود و افسردگیه بارداری گرفته بودم بهش میگفتم تو رو خدا منو تنها نزار نرو گارگاه گوش نمیداد من بودم دخترم و گریه تو تنهایی  دلم خیلی ازش گرفت چرا تو این شرایط تنهام گذاشت البته چند بارم بهش گفتم ولی براش اهمیت نداره میگه  من اگه نرم کارگاه افسردگی میگیرم حتی انقدر به این کارگاه وابسته شده که پدرمم بهش میگه نرو گوش نمیده با پدرمم همیشه بحث دارن سر این موضوع  اومدم ازتون کمک بخوام چیکار کنم در مقابل رفتارهای مامانم پیشاپیش ممنون ازپاسختون

اطلاعات تکمیلی

سن 27 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست خوبم
خوشحالم که میشنوم مادرت رو انقدر دوس داری
این طبیعی هست که هر کسی دوس داشته باشه برای خودش یک سرگرمی داشته باشه و دوستانی هم سن و سال و تو حال و هوای خودش داشته باشه 
مادرت تو سن و سالی هست که احساس میکنه دیگه بچه ها بزرگ شدن و خودت مادر شدی و کمتر بهش نیاز داری
اما این که شما چطوری به ایشون نشون بدی که هنوز هم به توجهش احتیاج داری با کل کل و جر و بحث نمیشه 
چون هر چقدر بیشتر گلایه کنی بیشتر ازت فاصله میگیره
اولا سعی کن بخشی از روزت رو به کارایی اختصاص بدی که دوس داری و با هاشون خوشحالی یه چیزی مثل همین سرگرمی که مادر برای خودش داره،سعی کن روابط خودت رو گسترده کنی و درد و دلت و حرفات رو به بقیه هم بگی
با دوستایی که موقعییت شبیه به خودت دار و بچه دارن و تو سن و سال خودت هستن وقت بگذرون و رفت و امد کن
تو برخوردت ب مادرت هم جوری رفتار کن که از همون زمان کمی که به تو اختصاص میده بهترین استفاده رو کنی 
مثلا خیلی صمیصی باش باهاش جوری که خودش دلش بخواد بیشتر با تو صحبت کنه ،همیشه تا میبینیش اعتراض نکن که چرا بهم توجه نمیکنی جور دیگه ای این منظور رو برسون 
بگو چقدر دلم میخواد بشینیم با م حرف بزنیم
کاش وقت داشتین ب هم صحبت میکردیم
این که گلایه کنی و مدام اعتراض کنی مادرت رو تشویق میکنه که کمتر بهت توجه کنه .بازم با من در تماس باش
عید مبارک

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha