سلام. من 2 سال و 6 ماه هست که با پسری آشنا شدم برای ازدواج. یک سال که رابطه عمیق و صمیمی نداشتیم ولی از سال دوم جدی شد و شش ماه پیش به خواستگاریم اومدند. اوایل شرایط مالی معمولی داشت ولی بنا به دلایلی ورشکسته شد و به تازگی حدودا سه ماهه که شغل جدیدی پیدا کرده و حقوقی طبق قانون کار میگیره یعنی از صفر شروع کرده. من یک سال که بیکار بود رهاش نکردم و کمکش کردم که شغلی پیدا کنه .وقتی به خواستگاریم اومد پدرم به خاطر اینکه این آقا شغل مناسبی نداشت بهش گفت که کار پیدا کنه و بیاد. حتی پدرم به خاطر دل من از نداشتن خونه و ماشین و پول ایرادی نگرفت. این آقا هم همون موقع قبول کرد گفت دنبال کار هستم و پیدا میکنم و میام. ولی بعد از اینکه کار پیدا کرد دودل شد و تردید برای ازدواج داره که گفته تا آخر فروردین بهم مهلت بده خودمو پیدا کنم که ببینم اصلا میتونم خانواده اداره کنم یا نه. خواهراش هم میگند از عهده زندگی بر نمیای. اینم همیشه میگه من تورو دوست دارم ولی عاشقت نیستم یعنی حس اینکه همسرم بشی رو بهت ندارم. اوایل خیلی جر و بحث میکردیم به خاطر دخترهای دیگه که دوستانش بودن چون خودم رفتارهاش رو با دخترا دیده بودم و این موضوع رو حل کردیم هم من شک رو برطرف کردم هم اون تلاش کرد که نشون بده فقط با منه ولی هنوز اون دعواها رو فراموش نکرده و میترسه بازم در آینده دعوامون بشه. به سه مشاور هم مراجعه کردیم که هر سه گفتند مشکلتون حل میشه با گفتگو و بیشتر به اون گفتند که باید از این سردی در بیای. من خودم خیلی دوستش دارم و هر روز باهاش تماس میگیرم هر چند کوتاهم باشه . واقعا نمیخوام این رابطه به جدایی برسه ولی نمیدونم چه جوری این تردید رو از دلش بردارم
اطلاعات تکمیلی
سن28جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهل مجرددوست گرامی
با توجه به نوشتههای شما به نظر میرسد خواستگارتان شرایط اقتصادی مناسبی برای تامین مخارج زندگی مشترک را ندارند و از این رو
تردید ایشان واقع بینانه به نظر میرسد.
اما اینکه به شما گفتهاند حس همسری به شما ندارند، منظورشان چیست؟
شما باید خواستهها و انتظارات او را بپرسید و شفاف کنید که از زندگی مشترک چه میخواهند و قرار است این اقدام چه فضایی به زندگی شما افزوده کند؟
از طرف دیگر فرصت دهید ایشان نیز به شما نزدیک شوند و رابطه متعادل گردد (اشاره کردید هر روز با او تماس میگیرم).
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید