با سلام
من در خانواده ای بزرگ شدم که روابط بین افراد خیلی گرم و صمیمی هست و سعی میکنیم اگر کسی لطفی میکنه قدرشناس باشیم، نقطه مقابل خانواده همسرم هستند که اصلا اینگونه روابط براشون معنی نداره مثال میزنم که کمی شفاف بشه، مثلا ما اعیاد رسمی و مذهبی ، اگر کسی موفقیت مادی یا معنوی داشته باشه بهش تبریک میگیم وقتی فردی وارد شهرمون میشه رسما تماس میگیریم و ازش دعوت میکنیم، منم طبق عادت و تربیت همین رفتارو با خانواده همسرم داشتم و انتظار داشتم که مثل خودم برخورد کنند ولی متاسفانه غیر از این بود ، به رغم ناراحت شدن، مسئله رو با همسرم مطرح نمیکردم چون مطمئن بودم ناراحت میشه، یکی دو باری که خیلی کوتاه مطرح کردم گفت برای من اهمیتی نداره که بهمون تبریک بگند یا نگند، دعوت بکنند یا نکنند و....من از کسی انتظاری ندارم
ولی با توجه به مسائلی که اخیرا پیش اومد دیگه نتونستم صبوری کنم و چیزی نگم، یکی از اعیادی که حدودا دوماه پیش بود ما سفر بودیم و فراموش کردم که تماس بگیرم و به مادر همسرم تبریک بگم، ایشون خودش تماس گرفت و با همسرم خیلی خوب برخورد کرد ولی با من کاملا سرد و سرسنگین و توی مکالمه ای که 5 دقیقه بیشتر طول نکشید چندین بار عنوان کرد که خواهر و برادرهای همسرم تماس گرفته بودند که عید و تبریک بگند و خواست به من گوشزد کنه در حالیکه دختر خودش 5 ساله ازدواج کرده و حتی یکبار هم زنگ نزده به همسر من که برادر بزرگش هست تبریک عید نوروز بگه، اونها توی شهر دیگری زندگی میکنند و ما سالی یک بار برای نوروز میریم شهر همسرم خواهرش حتی یه تماس نمیگیره یه خیر مقدم بگه و حتی برای یه وعده دعوتمون کنه، ( در حالیکه خودشون که هر دفعه بیان تهران من زنگ میزنم و رسما دعوت میکنم) اخیرا یه مغازه گرفتیم توی شهر اونها ولی حتی یک نفر تماس نگرفت که یه تبریک بگه این توضیح و بدم که همسرم این مغازه رو راه انداخت که برادرش که بیکار بود یه کسب و کاری براش ایجاد کنه و خیال مادرش راحت باشه ولی مادر همسرم اصلا به روی خودش نیاورد که حتی یه تماس کوچیک بگیره و بگه مبارک باشه
این موضوع رو با همسرم مطرح کردم ابتدا طبق معمول گارد گرفت که مادر من اصلا منظوری نداشته تو بیخودی ناراحت شدی و براش جای تعجب داشت که مگه مادرم باید زنگ میزد و بابت مغازه تبریک میگفت؟! (در حالیکه خانواده من تماس گرفتند و تبریک گفتند ) و خانواده شما با کلاس و معاشرتی هستند خانواده من بی کلاسند. ولی بعد از یک روز که با خودش فکر کرد، گفت تو بهم بگو من چه جوری مادرمو متوجه کوتاهی های خواهرم و خودش بکنم که بهشون برنخوره ، چه جوری باید مطرح کنم واقعا نمیدونم
میخواستم از شما راهنمایی بگیرم واقعا باید چیکار کنم؟ و همسرم چه جوری باید این و مطرح کنه که گارد نگیرند و بهشون بر نخوره.
اطلاعات تکمیلی
سن37جنسیتزنشغلکارمندوضعیت تاهلمتاهلسلام همراه عزيز✋🏻
ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد
برای راهنمايی و تشخيص بهتر نياز به اطلاعات بيشتری هست شما و همسرتان هر يک چند سال داريد ؟
شغل شما و همسرتان چيست ؟
ميزان تحصيلات تان چقدر است ؟
چند سال از ازدواج تان ميگذرد ؟ چگونه با همسرتان آشنا شديد ؟
آيا فرزندی داريد ؟
_كيفيت ارتباطتون با هم چگونه است ؟
_روابط زناشویی و عاطفی تان چگونه است ؟
_در رابطه با خانواده همسرتان و روابط عاطفی درون خانواده شون توضيح دهيد ؟
عكس العمل شما نسبت به رفتارهای آنها چگونه بوده ؟
و شما عصبانيت تان را چگونه ابراز ميكنيد ؟
رابطه همسرتان با خانواده شما چگونه است ؟
بعد از پاسخگويی شما در خدمتتون هستم 🌷🙏🏻
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید