با سلام
يكی از بزرگترين مشكل من در زندگی اينه كه مشكلات خانواده شوهرم تمامی نداره، هميشه در طول زندگی مشترک درگير مشكلات خانواده شوهرم بوديم طوری كه بيشترين اختلاف زندگی ما بر سر همين موضوع است. و همسرم هم علاقه زيادی به برطرف کردن مشكلات آنها داره ، هميشه دوست داره كه بهشون كمک كنه. جوری شده كه ديگه خانواده اش طلبكار هستند. گاهی اوقات هم پيش اومده كه مشكلات زندگی خودمون در درجه چندم از اونها قرار گرفته و اين موضوع من رو خيلی عصبی و ناراحت كرده، چون هر چقدر كه بيخيال باشم ناخوداگاه وارد مشكلاتشون ميشم و زندگی خودم هم تحت شعاع قرار ميگيره. واقعا ديگه خسته شدم از مشكلاتشون (يكی پول ميخواد ، يكی مريضه، يكی خونه خريده پول لازم داره، يكی چک ميخواد ماشين بگيره، يكی توقع داره بياد با من دنبال خونه، يا بايد مادرشو ببره دكتر، يا پدرش رو ببره دكتر) در صورتی كه 5 تا خواهر و 1 برادر ديگه هم داره.
واقعا ديگه از اين وضع خسته شدم. دلم ميخواد داد بزنم بهش بگم كه مشكلات خانواده تو به من هيچ ربطی نداره
اطلاعات تکمیلی
سن35جنسیتزنشغلكارمندوضعیت تاهلمتاهلسلام دوست عزیز
ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید
با توجه به توضیحاتتون مسلما همسر شما فرزند اول خانواده است با مسئولیت های زیاد
درک می کنم که چقدر این مسائل و مشکلات شما رو ناراحت کرده
دوست عزیز تا حالا شده که با همسرتان دوستانه مطرح کنید که چقدر این مسئولیت ها شما رو خسته کرده؟ تا حالا با او درد و دل کنید؟ به او گفته اید دوست دارید زندگی مستقلی داشته باشید ؟
اول از همه پیشنهاد می کنم که با او صحبت کنید یا نامه ای برای او بنویسید مبنی بر اینکه چقدر او و زندگی با او را دوست دارید اما درگیری های خانواده او لطمه ای به جسم و روح شما زده و خواستار این باشید که بیشتر برای زندگی خودتان وقت بگذارد.
و بعد از این کار حتما با یک مشاور به صورت حضوری با همسرتان در ارتباط باشید
موفق و موید باشید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید