سلام. شوهرم رو دوست دارم در کل آدم خوبیه و پر از نکته های مثبت مثلا هر موقع بدونه گرفتارم غذا از بیرون میگیره گاهی لباسها رو واسم روی رخت پهن میکنه جمع میکنه وقتی میدونه منو پسرم خوابیم تمام تلاشش اینه صدایی از جایی نیاد که خوابمون بهم نخوره بگم حوصلم سر رفته هر جا بگم میبرتم مشورت توی کارها هر دو با هم داریم. اما یه مدته خیلی حساس شدم یه سری رفتارهاش رو مخمه به خدا دست خودم نیست جوری که هزار تا خوبی که میکنه در حقم من فقط همون بدیاشو میبینم یعنی من آدم قدر نشناس نا شکریم یا واقعا حق دارم گاهی خسته بشم از این رفتارهاش؟ مثلا شوهرم به کارهای خونه گیر میده یه دونه لباسم کثیف بشه میگه لباسشویی روشن کن یا تا اسباب بازی بچه میفته میگه جمع کن نمیشه راه بریم تا غذاشو تموم میکنه میگه بیا سفره جمع کن چند بارم پشت سر هم میگه آخه خودمم میدونم باید جمع کنم انگار فحشم میده هر موقع پشت میز غذا میخوردیم خدا نکنه یه دونه برنج از قاشقم بیفته روی زمین میگه ببین غذا ریختی که منم همش دنبال این بودم تلافی کنم یه بار مهمان سرا بودیم لباس شستم آبشو گرفتم ببرم بیرون بندازم روی بند کمی آبش ریخت چنان دستمو گرفت هولم داد که بعد شش هفت ماه هنوز یادم نرفته که چرا خونه رو به گند کشیدی... در کل دوست داره همیشه خونه مرتب و همه چیز سرجاش باشه اما خب برای من که باید با بچه زیر یک سال سر و کله بزنم همیشه مقدور نیست همش حس میکنم خسته ام بدنم درد میکنه و دلم میخواد هر موقع بچه استراحت میکنه منم استراحت کنم و سر حوصله خودم کارمو انجام میدم
مورد بعدی اینکه بیخود سر هیچ موضوعی یهو تند میشه از کوره در میره مثلا چند روز پیش بچه پیشش گذاشته بودم رفته بودم مراسم ختم زنگ زدم ببینم پسرم بیدار شده یا نه که تا خونه هم رفتم پسرم خواب بود عوض سلام با یه لحن خاصی گفت تو کار نداشته باش لازم نکرده تو به من بخوای چیزی یاد بدی زنگ نزن و یه سری چیزای دیگه بماند که منم اومدم خونه از بس غر زدم از خجالت هم در اومدیم. یا همین امشب با صدای بلند از خواب پرید میگم چت بود خواب بد دیدی میگه تو حرف نزن و یه سری اخلاقهای خاص دیگه...یا مثلا به لهجه محلی حرف میزنه صد بار گفتم دوست ندارم لهجه دار حرف بزنی فردا بچه هم یاد میگیره روی خودت کار کن اما بازم همونجوری حرف میزنه نه اینکه بلد نیست اما اهمیت نمیده. بد مسافرت هم هست یه بار با هم رفتیم مثلا میگفتم بچه خیس کرده باید وایسیم میخواست گوشیشو بشكنه. مثلا میگم آشغال توی خیابون نریزیم اما بازم میریزه. ناخن میجوه صد بار گفتم زشته بازم تا بیکار میشه انجام میده. من زندگیمو با عشق و عاشقی شروع نکردم با عقل و منطق و کمی هم دل خیلی طول کشید تا تونستم باهاش کنار بیام اما الان اگه این رفتارهامون رو اصلاح نکنیم ممکنه ازش زده بشم
اطلاعات تکمیلی
سن27جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهلسلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،
من دقيقاً متوجه نشدم که مشکلات ارتباطی شما و همسرتون به تازگی شروع شده يا از همون ابتدای ازدواج سابقه داشته. و مدت زمانی هم که ازدواج کرده ايد مهم هست که به اون اشاره ای نکرده ايد.
به هر حال، در حالت کلی، مشکلاتی را که عنوان فرموديد، آنقدر جدی نمی بينم که بخواهد مانع ادامه زندگی مشترک تان شود. می توانيد با انتخاب زمان مناسب و لحن گفتگوی مناسب (لحن بزرگسالانه و جدی، نه کودکانه، ملتمسانه، تهديد آميز، خشمگين، ...) درباره اين موضوع ها و اينکه چقدر برای شما مهم هستند، با او صحبت کنيد و در عين حال، از او هم بخواهيد تا به صورت دقيق و موردی، خواسته هايش از شما را عنوان کند.
به خودتان و همسرتون يادآوری کنيد که شما آدم های متفاوتی هستيد و بنا هم نیست که مثل هم تفکر، احساس و رفتار کنيد، اما می توانيد ياد بگيريد که به خواسته های طرف مقابل اهميت بدهيد و در جهت احترامی که برای همديگر قائليد، در رفتارهاتون انعطاف بيشتری نشون بديد. در عين حال، اين احتمال هم وجود داره که شرايط زندگی مشترک شما، فرق زيادی از ابتدا نکرده، اما تحمل شما کمتر شده و احساس دلخوری بيشتری می کنيد. در اين صورت، شايد در آستانه افسردگی قرار گرفته باشيد که مسئله ی شايعی بوده، و خوشبختانه به راحتی قابل درمان هم هست.
لذا مثل اغلب موارد، توصيه می کنم حتماً به روان شناس مراجعه بفرماييد تا از وضعيت سلامت روان خودتون مطلع بشيد. به شما اطمينان می دهم که در صورت پيگيری موضوع، و مراجعه به مشاور متخصص، می تونيد مشکلات تون رو حل کنيد.
نقاط قوت رابطه شما، خيلی بيشتر از نقاط ضعفش به نظر می رسند. پس منفعل نباشيد و برای بهبود شرايط، اقدام کنيد.
موفق باشيد.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید