دوران آشنایی و ادامه رابطه دوستی

هفت ماه و نیم هست  با آقایی بیست و هفت ساله توی یه رابطه هستم رابطه مون به قصد آشنایی برای ازدواج شروع شد و روز به روز محبت بیشتری توی رابطمون بود مادر من در جریان قرار گرفتند و ایشون میگفتند مادر منم میدونند و وقتی من خواستم با مادرشون تلفنی صحبت کنم مدام پشت گوش مینداختند تا هفته گذشته که گفتند هر کاری کردند بگند نشده و دیگه نمیخواهند من فعلا با مادرشون صحبت کنم و من این رابطه رو تموم کردم یه هفته با هم صحبت نکردیم 

دیروز من پیام دادم

″گفتم شاید اون شب عصبی بودی شاید نخواستم حرفات رو باور کنم شاید تا الان منتظرت بودم و بیشتر از هزار بار لست سین گوشیت رو چک کردم
ولی هر چی که هست دیگه الان باور کردم، دیگه منتظرت نیستم 🌸
موفق باشی″

 تا دیشب که به من پیام دادن آیندتون از من مهمتره  امیدوارم خوب بسازینش

منم جواب دادم آینده ای که  من دنبالش بودم آینده من و تو بود ولی آینده ای که تو میخواستی از هم دورمون کرد اگه من مهم بودم به کوچکترین خواستم توجه میکردی ایشون جواب دادن دیگه از این حرفا گذشته و این حرفها فایده نداره و منم گفتم باشه شب بخیر گفتن؛ 

میگند مادر و خاله شون در جریانن ولی فعلا نمیخواند من تلفنی صحبت کنم باهاشون 

ایشون دارند منو مقصر جلوه میدند من نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم نمیدونم باید چجوری برخورد کنم و کنترل احساساتم برام سخته خیلی خیلی لجبازند و حس میکنم منتظرند که من پیام بدم و منم منتظرم ایشون پیام بدند

واقعا نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید