2794

فراموش نکردن خیانت همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 152 بازدید

سلام . من به شوهرم خیلی اعتماد داشتم . تا اینکه امشب وقتی باتری گوشیم تموم شد اتفاقی گوشیش رو برداشتم اتفاقی دست خورد به قسمت ضبط صدا دیدم یه چیزی ضبط شده، انگاری دستش خورده بود نمیدونم چون خودش هم نمیدونست. منم شروع کردم به شنیدن. شوهرم با همکارش که مرد هست توی ماشین بودن و داشتن حرف میزدن که یهو بحثشون میره در مورد اندام زن ها و شوهرم میگه که من قبلا که موتور داشتم دخترا خیلی سوار میشدن. یه بار هم شب قدر که زنم رو بردم مسجد یکی رو سوار کردم و به واژن او خانوم دست میزدم. ولی آمیزش باهاش نداشته . میگفتن و میخندیدن... میگفت یه سری با دوستش رفتن با اون خانومه و قلیون کشیدن و اون خانوم عکس های لختش رو به من نشون میداد. تا اینکه من بدنم به لرزه افتاد شروع کردم به جیع و داد از خواب بیدار شد بهش گفتم مونا کیه منو میپیچونی میری عشق و حال. آبروت رو میبرم یه چک هم زدم توو صورتش. همش میگفت به خدا اون طوری نیست وایسا تعریف کنم. قسم خورد که به خدا همچین کاری نکرده همش حرف بوده میخواسته پیش دوستش کم نیاره. چون مادرش رو قسم خورد جون پسرمون رو که تا حالا دستش به نامحرم نخورده. ولی گفت یه بار به اصرار همین دوستش با اون دختره میرن قهوه خونه واسه قلیون میگفت دوست دختره دوستشه با اینکه دوستش متاهل هست. میگه به خدا من کاری نکردم و عکسی ندیدم حرفی نزدم. ازم خواست ببخشمش چون واسه دوسال پیش بود وقتی که من حامله بودم. ولی هرکاری میکنم صدای ویس توو گوشمه.. حالم ازش بهم میخوره تو روخدا کمکم کنید چطوری فراموش کنم. اصلا باید فراموش بشه یا نه.گفته هرکاری میکنم واسه فراموش کردنش از ذهنت حتی شده باشه دستم رو قطع کنم. تو رو خدا کمکم کنید انقدر گریه کردم حالم بده. همش فکر میکنم قسم هاش دروغه .به خاطر اینکه آبروش نره  یا اینکه زندگیمون نپاشه. خودش میگه بعد اون جریان من قدرتو بیشتر میدونم. یه تار موت رو نمیدم به زن های خیابونی. میگه تو هیچی کم نداری تقصیر من بود با دوستم رفتم. شیطون گولم زد. هی قسم میخوره به مرگ مادرش میگه حتی دستم رو میزارم رو قرآن تا حالا نه زن سوار کردم نه دستم خورده به کسی نه عکسی دیدم میگه همش واسه رو کم کنی همکارم بود چون بهم میگه تو زن ذلیلی. به جز اون یه بار که رفتیم قهوه خونه اونم به اصرار دوستم بود من هیچ حرفی با زنه نزدم. ولی من نمیتونم ببخشمش میگم اگه دلت نمیخواست نمی رفتی دارم دیوونه میشم اصلا باورم نمیشه

تو رو خدا راهنمایی کنید.

اطلاعات تکمیلی

سن25جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم. لحظات خیلی سختی رو سپری کردی و طبیعیه که انقدر آشفته و سردرگم باشی. به نظر میاد همسرت مردی بی حاشیه و تا حدی بی اعتماد به نفس بوده که خواسته در کنار یک دوست کم نیاره. در هر صورت من این اتفاق رو به فال نیک می گیرم که با حادثه  دیشب همسرت متوجه اوج حساسیت و رنجش شما شد و این تجربه باعث دقت و توجه بیشتر در روابطش با اطرافیان خواهد بود. کمی به خودت فرصت بده تا این زخم ترمیم بشه ( گاهی تا ۶ ماه زمان میبره تا کاملا بهبود پیدا کنی) و بعد رابطه عاطفی و زناشوییت رو در کنار همسرت تحکیم کن و با توکل بر خدا کانون خانوادگی خوبی برای تربیت فرزندت مهیا کن. شما مادر شدی و مادرها به این راحتی جا نمی زنند!

 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha