2794

مشکلات عاطفی بعد از بهم خوردن نامزدی

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 69 بازدید

با سلام دختر ٢١ساله ای هستم كه با پسر ٢٩ ساله ای در محيط كار آشنا شدم و از من خواستگاری كردن و من خيلی به ايشون علاقه مند شدم و عاشقش شدم .خانواده من مخالف شديد بودن اما خيلی رفت و آمد كرد حتی مادرش هم يك بار در يک مراسمی شروع كرد جيغ زدن و خودش رو زدن كه نه ماه طول كشيد اينقدر رفت و آمد كرد و گفت مادرم قرص خورده بوده و خودمم تعجب كردم و در نهايت رضايت دادن تا نامزد كنم خيلی عاشقش بودم گفتن باشه فرصتی بهت ميديم كه تصميم بگيری. مادرش اصرار به گرفتن جشن داشت جشن مفصل و ما اين كار رو كرديم حرفش رو به كرسی نشوند و اعلام كرد صحبت تلفنی هم جايز نيست گناه هست بايد محرم شويد دوره شناخت ما شروع شد شغل او معماری بود و من گرافيک. بهم مرتبط بود و من براشون كار ميكردم اما بدون حقوق و اسمی هم نمياوردن. مغازشون رو تعطيل كردن و همه چيز رو از من مخفی ميكردن. مادرش همش من رو كنترل ميكرد و خيلی مذهبی و خشک بود و كنايه ميزد و حرفهای درشت و شوخی های سنگين. به پسرش فشار مياورد كه من رو تغيير بده و هفته دوم نامزدی گير دادن هاش شروع شد به آرايش خيلی كم و حتی يک تار مو ! من به حرفش گوش ميدادم خواهرش عقب مانده ذهنی بود سندروم سكل داشت و از نظر ظاهری هم ترسناک بود من فكر ميكردم دختر مظلومی هست اما حركاتش خيلی بيش فعالانه بود روی مبل ميپريد منو محكم ميگرفت و بوسم ميكرد لپمو فشار ميداد و ميخنديد و خيلی كارهای ديگه مادرش فرشته الهی صداش ميكرد در طول رفت و آمد همش با من و نامزدم بيرون بود رستوران سينما همه جا و خيلی برای من تحملش سخت بود. مادرش پيشنهاد ميداد كه با ما بياد بيرون و خود پسر هم استقبال ميكرد و ازم ميخواست توی جمع های خانوادگيشون باشم اونها خيلی خشک بودن و روضه ميگرفتن. عروس خانوادشون كه شوهرش با نامزد منم شريک بودن. در كار دختری بود كه اهل مهمانی و پارتی بود اما جلو اون خانواده حجاب ميگرفت و مدام ما با هم مقايسه ميشديم. تضاد برام زياد شده بود و من روحيم رو از دست دادم و پنج كيلو كم كردم اختلاف سطح مالی داشتيم خانواده من رو زير سوال ميبردن و ميگفتن همه چيز پول نيست و من خيلی مظلوم بودم اشک تو چشمام ميرفت تا روزی طلبكارهاش اومدن خونه ما و گفتن دو برادر كلاش هستن .من باورم نميشد اون خيلی ظاهرش پاک و معصوم بود. ميگفت نماز ميخونه ميگفت روزه ميگيره اما من نميديدم نماز بخونه ميگفت توی جاهايی كه زن بی حجاب هست نميام در صورتيیكه موبايلش پر از زنهای بيحجاب بود و منو دعوا كرد كه سراغ موبايلش نرم و بار آخرم باشه.تا اينكه باهاش صحبت كردم و گفتم مشكلاتم رو. اونم داد زد من تعجب كردم آخه اون خيلی عاشق من بود فقط يک ماه از نامزدی ما ميگذشت . من گفتم باشه برای شناخت همين مدت كافی بود. بعد از اعلام انصراف من مادرش تماس گرفت كه ما از بزرگترين عيب دخترتون كه فرزند طلاق هست گذشت كرديم اما ايشون قدر ندونست . من واقعا نه از نظر زيبايی كم دارم نه تحصيلات نه موقعيت خانوادگی. خيلی غمگين شدم و اون هيچ حركتی نكرد تا دل منو به دست بياره الان كه يک ماه ميگذره هر شب خوابش رو ميبينم و گريه ميكنم همه شبيه اون هستن. صورتش و اون چهره ش كه چقدر معصوم بود رو يادم نميره گاهی هم به شک ميفتم از تصميمم. خانوادم خيلی خوشحالن و ميگن خداروشكر كن كه فهميدی. نكنه ديگه عاشق نشم! الان يک ماه داره ميگذره و من همه تلاشم رو كردم كه خودم رو بازسازی كنم همش ميگم خدايا مردم چی ميگن درباره من ميگن بهم خورد نامزديش چطوری براشون بگم و اينكه چطوری صورتش رو فراموش كنم! من عاشقش بودم اما اون نه.

اطلاعات تکمیلی

سن٢١جنسیتشغلطراح وضعیت تاهلمجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما و ممنون از اينکه مشکل تان را با ما در ميان گذاشتيد،

از مطلع شدن از وقايع و اتفاقاتی که بين شما و نامزدتان افتاده، متأسف شدم. اما مطمئنم می توانيد اين ماجراها را پشت سر گذاشته، و با درس گرفتن از آنها، انتخاب خیلی بهتری در آينده داشته باشيد. به طور کلی، توجه داشته باشيد که:

1. رضايت خانواده های طرفين، يکی از از عوامل دخيل در موفقيت آميز بودن يک ازدواج است. منظورم این نیست که "شرط" تداوم ازدواج است، بلکه "یکی" از عوامل دخيل در استحکام رابطه می باشد. و البته، باز هم منظور اين نيست که شما بايد با هر کسی که خانواده تان تعيين می کند، ازدواج کنید. بهتر است ضمن تصميم گيری شخصی درباره انتخاب همسر آينده تان، خانواده شما و طرف مقابل هم، به اين وصلت راضی باشند، چرا که در غير اينصورت، کار زن و شوهر در آينده سخت خواهد شد و با چالش های زيادی رو برو خواهند بود.

2. در آغاز رابطه بعدی و تصميم برای ازدواج، حتماً مشاوره روان شناسی پيش از ازدواج بگيريد. و رابطه تان را از همان آغاز، با نظر مشاور متخصص شروع کرده و به پيش ببريد.

3. نظرات دوستان و آشنايان را هم درباره رابطه تان، بپرسيد. اگر اکثريت نظرات، مثلاً منفی هستند، اين می تواند يک هشدار برای شما باشد. و معنايش اين است که ديگران چيزهايی در رابطه شما می بينند که خودتان نمی بينيد. هميشه نظرات منفی ديگران، ناشی از حسادت يا سوء نیت آنها نيست.

4. با کمال احترام برای شما، بايد عرض کنم که علاقه شما به نامزد سابق تان، "عشق" نبوده است. در اين مورد گفتنی بسيار است و خارج از حوصله اين بحث می باشد. تا جايی که می توانيد، درباره مقوله عشق و عاشق شدن، مطالعه کنيد. البته منظورم، کتاب های غير از رمان و شعر است ...!

5. هرگز فکر نکنيد که داشتن يک احساس خوب شديد نسبت به يک نفر، کافيست و می تواند بر همه موانع غلبه کند، زندگی، سخت و کاملاً جدی است! گاهی گرفتار شدن به مشکلات مالی، بيماری، و اتفاقات کاملاً غير منتظره، می تواند يک رابطه ی محکم را هم به نابودی بکشاند. برای مستحکم ساختن يک رابطه، علاوه بر داشتن "احساس خوب" نسبت به طرف مقابل، خیلی چيزهای ديگر هم لازم است که بايد آنها را فرا بگيريد. اگر تشنه آموختن باشيد، قطعاً آنها را در ادامه زندگی تان خواهيد آموخت. از اين رو، شايد بشود عمر را، بزرگترين موهبت الهی دانست.

6. هر چقدر از رابطه غلط قبلی، بيشتر درس بگيريد، احتمال افزايش عشق واقعی در رابطه سالم تر بعدی، بيشتر خواهد بود. بنابراين، نگران نباشيد! شما يقيناً می توانيد از نعمت عشق در رابطه بعدی تان برخوردار باشيد.

7. ضمن فکر کردن درباره ازدواج، به زندگی فردی و شخص خودتان بيشتر توجه کنيد. بهترين سرنوشت ها را خودتان برای خودتان رقم خواهيد زد؛ همسر مناسب، يار و همراه شماست، اما منشأ احساس خوشبختی در زندگی، درون خودتان، و نه او، قرار دارد.

زندگی کنيد...

شاد و اميدوار باشيد...

و موفق باشيد.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha