2794

نداشتن اعتماد به همسر

89 بازدید 5 تبادل تجربه

سلام

همسر من علاقه زیادی به بدنسازی داره و تقریبا از اول ازدواجمون تا حالا باشگاشو ول نکرده اما یه بار اتفاقی تو جیبش ترامادون دیدم بعدها یه بسته تریاک ،البته هرسری منو قانع میکرد که واسه اون نیست، پیش مشاور رفتم تشخیصش این بود بخاطر زودانزالیش هرزگاهی مصرف میکنه

اما من یه ماهی استراحت مطلق شدم اومدم خونه مامانم یه شب همسرم گفت تلویزیونمون دزدیدن. این دزدی خیلی مشکوک بود به حدی که بدون شکستن در بیان فقط تلویزیونو ببرن با کنترلش و عینکای سه بعدیشم از کشو بردارن ولی چیزای دیگه کشو دست نزنن و برن از انباری کارتونشم ببرن

نمیدونم نمیخواستم تا مطمن نشدم ازش باردار بشم اما شدم حالا نمیدونم باید چکار کنم

اطلاعات تکمیلی

سن۲۷جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز

ممنون از اينكه ما را انتخاب كرديد

برای راهنمايی و تشخيص و همفكری با شما نياز به اطلاعات بيشتری از سن -شغل همسر -مدت زندگی مشترک -چگونگی آشنايی و ازدواج با ايشون -واينكه چه مدت متوجه اين رفتارها از همسرتان شده ايد ؟و برخورد شما چگونه بوده است ؟رابطه شما با همسرتون و زندگی مشترك ؟

بعد از پاسخگويي شما ،درخدمتتون هستم 🙏🏻🌹

تجربه شما

login captcha

سلام همراه عزيز✋🏻

دوست عزيز در زمينه ترک اعتياد حتما شما نياز به يک متخصص داريد  به تنهايی نميشه اين كار را انجام داد . ميتوانيد با مراكز مشاوره ترک اعتياد يا وابسته به بهزيستی بگيريد تا پس از بررسی های لازم راهنمايی مطلوب داده شود  ،چرا كه اين موضوع نيازمند بررسی های دقيق و كسب اطلاعات لازم است تا سپس به شما راهكار ارايه شود .

موفق باشيد 🌷

نمیخوام که همسرم بفهمه که من زیر نظر دارمش و بهش شک دارم واسه همین میخوام یه نفر سومی باشه یه مشاور مجرب که هزینه مشاوره کمی هم بخواد، جایی هست که بتونه حضوری به من و همسرم مشاوره بده؟

سلام 

ممنون از وقتی که گذاشتین 

یعنی با محبت و کارایی که گفتین همسرم خودش میذاره کنار ، راستش خودمم میخوام درستش کنم 

سلام همراه عزيز. ممنون از پاسخگويی و اعتماد شما

اگر بپذيريم كه فرد مبتلا به اعتياد از وضعيت خود ناراحت است ،پس بايد با او همدردی و همدلی كرد تا آماده ترک شود .

اولين قدم لازم است كه بيماری همسرتان را قبول كنيد و تلاش كنيد كمكش كنيد تا بتوانيد يک فرصت ديگر برای زندگی بهتر هم به همسرتان و هم به خودتان بدهيد به خصوص كه باردار هستيد .

قبول دارم اين كار سخت است ولی اگر بپذيريد كه همسرتان "بيمار" است كار ساده تر است براي اينكه اين مرحله را قبول نماييد و قدرت عمل كردن بيابيد به آينده و نجات همسر و زندگی تان فكر كنيد.

بهترين راه اين است كه به همسرتان محبت كنيد ،به او بی اعتنايی نكنيد .برطرف كردن نيازهای واقعی و اوليه او بسيار مهم است ،او را سرزنش نكنيد چون بيماريش تشديد ميشود .نگاه شما به همسرتان بسيار مهم است تعريف و احترام  ،لحن محبت آميز و محترمانه شما در بازسازی شخصيت همسرتان نقش مهمی دارد،كه اين بازسازی در توانمند شدن روحی او مؤثراست .

اوقات فراغت خود و همسرتان را با تفريحات سالم پر كنيد .از بيان جملات منفی خود داری كنيد .در زمان مناسب جملات سازنده و نيرو بخش به او بگوييد ،مثل اينكه به وجودش افتخار ميكنيد و....

كنارش با محبت بنشينيد و دست نوازش خودتان را بر سر او بكشيد .

مدتی به خود فرصت دهيد تا عصبانيت و تنشهايتان فروكش كند و بعد برای صحبت كردن اقدام كنيد

بهتر است مكالمه ها به صورت دو نفره و دور از حضور شخص سوم انجام شود .در اين مذاكره نبايد چيزی به همسرتان ديكته شود نبايد  به او برچسب بزنيد يا تحقيرش كنيد چرا كه ممكن است همسرتان در مقابل جبهه بگيرد .بهتر است صحبت خود با چنين جملات همدلانه آغار كنيد و علت صحبت را توضيح دهيد

من نگرانت هستم ،من دوستت دارم

من نگران آينده تو و خودم هستم و..

و بعد با سؤالهايی كه اين موادی كه مصرف ميكنی چه تأثيری بر خانواده ،شغل ،درآمد ،اخلاق ،رفتار با من و ديگران گذاشته است ؟

سعی كنيد انگيزه های ترک را در همسرتان ايجاد كنيد و بقيه راه را كنار متخصصان طی كنيد .

ميدانم كه شرايط سختی داريد اما نااميد نشويد و آستانه تحمل خود را بالا ببريد .

سعی نكنيد كه مچ همسرتان را بگيريد اول به همسرتان نزديک شويد و با صبر و مهربونی به او كمک كنيد .

شاد و موفق باشيد


زندگيتان سرشار از عشق 🌷


سلام

خودم ۲۷ سالمه همسرمم ۳۱ سالشه و توی شرکت کارگر  محسوب میشه اغلب از فشار کاریش میناله

من و همسرم بواسطه یکی از اقوامون باهم اشنا شدیم ازدواج ما از طریق معارفه دوتا دوست ک یکیشون فامیل من و یکیشون فامیل همسرم هستن آشنا شدیم اولش اصلا نمیخواستم اصلا بیاین و باهاشون اشنا بشم اما بعد از اصرار فامیلمون اومدن و از ادب و احترام و طرز برخوردشون خوشم اومد

خلاصه اینکه ازدواج کردیم و سال اول زندگیمونو با مادرش زندگی کردیم مادری که وقتی ی سالش بود طلاق گرفته و تنهایی ایشونو بزرگ کردن تک فرزند هستن و تا حالا پدرشون سراغی ازشون نگرفته.  خیلی بهم سخت گذشت اما لعد یک سال بت اصرار من جدا شدیم

موقع جابجایی وسیله های شوهرمو جمع میکردم ک ی جعبه نظرمو جلب کرد مادرشوهر گفت دست نزن ب اون من دیت میزنم عصبی میشه اما من کنجکاو شدم و بازش کردم و توش تریاک دیدم دنیا رو سرم خراب شد نتونستم منطقی برخورد کنم سریع زنگ زدم و ازش پرسیدم فقط میگفت بخدا واسه من نیست، کی میتونه اونو بیاره بذار تو جعبه تو اخه، خلاصه انگار هر سری دوست دارم ک باور کنم و ی هفته ازش ناراحت بودم ، ی سری هم رفتیم خرید اومد ک حساب کن از جیب کتش ی بسته قرص افتاد سریع از دست من کشید و گذاشت تو جیبش گفت واسه معده س اما اومدیم خونه رفتم سراغ کتش دیدم ترامادونه

بکی دو بار دیگه جورای دیگه از این اتفاقا افتاده  قبلا منتظر این بودم ک ی جوری اینو باید ب خانوادم و دادگاه ثابت کنم و باید ازش مطمن بشم تا بتونم حرفی بزنم وگرنه مثل سری های قبل خودم متهم میشم بتز تا اینکه فهمیدم ناخواسته باردار شدم فک کنم واسه فقط منم ناخواسته بوده وگرنه لماند

رابطمونم خوبه بد نیست همدیگرو دوست داریم فقط تون انتظار داره مث مرد سالارای قدیم باشه  و منم از لینکه کلی چیز از من پنهون میکنه و سعی کیکنه دروغ نگه اما کلا نمیگه ک دروغ نگفته باشه خیلیم اهل دوست و دیدارای دوستای مجرده


راستی گفته بودین از رابطه بعد فهمیدنام بگم.  اوایل خیلی بی فکر عمل میکردم سریع میرفتم ازش میپرسیدم با گریه و زاری اما سری اخر ک پیش مشاور میرفتم مشاور گفت ب روی خودت نیار تا باهم حلش کنیم ک بخاطر هزینه های بترداریم جایی واسه هزینه مشاور نداشتم