خیانت همسر و دوراهی زندگی

سلام و ممنون از اینکه وقت گذاشتید و به سوالاتم پاسخ دادید.پرسیده بودید چه چیزی منو در این رابطه نگه داشته؟آیا شوهرمو دوست دارم و علت رونکردن موضوع اینه که از به پایان رسیدن رابطه می ترسم؟باید بگم من توی دنیای خودم احساس خوشبختی می کردم و زمانی متوجه خیانت شدم که در اوج صداقت و اعتماد به ایشون بودم هنوز هم از شوکش درنیومدم و نمی تونم باور کنم این بلا سرم اومده.من شوهرمو زندگیمو دوست دارم و نمیخوام زندگیم از هم بپاشه علاوه بر این تمام دارایی مو که مبلغ قابل توجهی هست رو در اختیارش قرار دادم بدون هیچ سند و مدرکی و اون با این سرمایه تجارت کرده و ثروتی بهم زده و در صورت جدایی علاوه براینکه زندگی مشترکمو از دست میدم کل زندگی خودمو هم باختم.قبل از اینکه متوجه خیانتش بشم چند باری غیرمستقیم سعی کرد کاری کنه من برم تقاضای طلاق بدم و من احساس کردم که میخواد از دستم راحت بشه الانم یکی دوبار نصفه و نیمه اشاره کرده که خیانت میکنه که من تا تهش بپرسم و اون بگه موضوع رو و ازش جدا شم ولی من وانمود کردم جدی نگرفتم.البته صراحتا اینو نگفته ولی مطمئنم روزی خواهد گفت.هرچند فعلا در ظاهر میگه عشقشم و دوستم داره.الان در شرایط خیلی بدیم و دوتا راه پیش رومه یا بر فرض محال دختره رو فراموش میکنه و میاد با من زندگی میکنه یا طلاقم میده که در هر دو حالت زندگی برام غیر ممکنه.اگه برگرده دیگه این زندگی مثل سابق نخواهد بود و این وسط یه چیزی از بین رفته قداست و حرمت زندگی شکسته و اعتماد و صداقت از بین رفته و زندگی با ارزشی نخواهد بود.از طرف دیگه من طاقت جداشدن از اونو ندارم بدون اون زندگی کردن برام قابل تصور نیست خیلی حالم بده در هر دو حالت زندگیمو از دست دادم و تصور اینکه یکی دیگه میخواد بیاد بعد اینهمه سال جای منو بگیره و زندگی منو صاحب بشه دلمو به درد میاره. واقعا نمی دونم اگه جداشم میتونم به زندگی ادامه بدم یا نه لطفا کمکم کنید و راهی پیش پام بزارید چیکار میتونم بکنم.