متشکرم خانم سلیمانی حرفاتون رو واقعا انجام میدم همین الان یک کاغذ برمیدارم و علتها رو مینویسم بخوبی. چند موضوع هم هست که نمیدونم اینارو هم علت قرار بدم یا نه. همسر من پیمانکاره ولی الان بدلیل مسائل جامعه چند ساله کار کردن براش سخت شده اما پدر شوهرم وضعش خوبه ولی شوهرم دستش رو جلو کسی دراز نمیکنه حتی پدرش. یک مدت هست ارث خوبی از پدر مرحومم بهم رسیده اما بعد از این موضوع بیشتر انگار ازم فرار میکنه بجای اینکه بهم جذب بشه و این در حالیه که من هیچ کوتاهی نسبت به ایشون نداشتم. من فکر میکردم با پول من بخواد خونه مستقل بخره ولی اون اصلا نمیخواد مستقل از پدر و مادرش زندگی کنه. من فوق لیسانسم و سطح تحصیلاتم بالاتر از اونه و ظاهر و قیافم در سطح خیلی بالاتر از اونه و این باعث میشه تو جمع های خونوادگی خونواده شوهرم یا خونواده من مدام از من جلو اون تعریف میکنن و من واقعا میبینم چه تاثیری روی شوهرم میزاره گاها میگه من نمیدونم آخه چیه تو رو دوست دارن از چیت تعریف میکنن و خیلی وقتها هم به فکر اینه که جراحی پلاستیک کنه. خدا شاهده اینجوریه و در ضمن من یک مشکل جسمی دارم که دست راستم خیلی جزئی عصب هاش میگیره و خوب حرکت نمیکنه البته هیچی مشخص نیست مگه اینکه کسی که همیشه کنارم باشه شاید بتونه متوجه بشه. البته من در زمان آشنایی تمام و کمال رووراست همه چیز رو بهش گفتم و اون قبول کرده یک مدت هم باهاش کلنجار رفتم ولی گفت هیچ مهم نیست و ازدواجمون صورت گرفت اما این موضوع رو قول داد به خانوادش نگه حالا با توجه به این مسایل آیا این موارد هم میتونه علت فرارش از من باشه و مثلا با پدر و مادرش خودش رو داره سرگرم میکنه که منو نبینه ؟ چون یه مدته که دارم امتحان میکنم مثلا با بچه چند ساعتی میرم مهمونی و وقتی برمیگردم میبینم زمانی که من خونه نبودم اون اصلا پیش پدر و مادرش نرفته. می بخشید که واقعا خیلی وقتتون رو میگیرم
اطلاعات تکمیلی
سن۳۴جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید