سلام خانم دکتر من بچه ندارم چون میخواستم اول به ثبات توی زندگی با شوهرم برسم .دوست داشتم اول با هم هماهنگ باشیم بعد اقدام کنم اما شوهرم با همه هماهنگه الا من.قبلا شاغل بودم به عنوان طراح توو یه شرکت که بخاطر گیرهای همسرم گذاشتمش کنار.شوهرم اول باهام خوب بود اما خانوادم روشو باز کردن از بس که توی دعواهامون دخالت کرده و همش منو محکوم میکردن. شوهرم کوچکترین دعواها رو میرفت به خانوادش میگفت منم مخالف اینکارش بودم .الان دیگه به اونا نمیگه میاد به خانواده من از من بد میگه اینا هم باورشون میشه.هزار بار گفتم شما خودتون رو کنار بکشین اما خانم دکتر چون ارزشی براشون ندارم به حرفم گوش نمیدن.منو انگار بچه فرض میکنن .منم صبرم لبریز شد باهاشون دعوام شد.مادرم پیش عروسمون تحقیرم کرد گفت بیچاره شوهرت که تو رو گرفته کلی ام فحش بارم کرد.خانواده من شدیدا پسر دوست اند.دخترو آدم نمیدونن همیشه یادمه از بچگی داداشم به ما زور میگفت و ناحقی میکرد همیشه پشتش درمیومدن و با ما دعوا میکردن.اصلا از اینکه مجبور میشم برم خونشون حالم بد میشه از طرفی ام شوهرم و خانوادش منتظر چنین روزی بودن تا تور شونو بندازن
اطلاعات تکمیلی
سن۳۰جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید