2794

خانم سلیمانی من حرفهای شما رو چطوری به شوهرم بگم چون اصلا حاضر نمیشه به هیچ حرف من گوش کنه تا دهنم باز میکنم شروع میکنه که بهت گفتم اگر میخواهی باهم خوب باشیم باید به خانوادم ال کنی یا بل کنی بخداه همیشه هم برای خانوادش همه جور فداکاری کردم بیاین از فامیلشون بپرسین زبان زد کل فامیلشونم هی به مادر شوهرم میگن عروس تو از کجا پیدا کردی خیلی خوبه  ولی خودشون که نمیفهمن حتی شوهرمم . منم دیگه خستم آخه این چه شرطیه برای من میزاره بخاطر اینکه باهام خوب باشه باید غلام حلقه بگوش خانوادش بشم یعنی چی  یعنی منو برای خودش نمیخوست بخاطر پدر مادرش با من ازدواج کرده .واقعا من الان یک زن بی شوهرم بقول مادر شوهرم .میگه پدر مادرمو ول نمیکنم منم دیگه نمیتونم اینجوری به زندگی ادامه بدم اما الان چند ماهی هست دیگه حتی رابطه جنسی هم با هم نداریم چون همیشه درگیره مسائل خانواده شوهرم هستیم همیشه درگیر و خسته ایم شوهرم میگه دعا کن پدر مادرم بمیرن چون من هیچ کار دیگه ای نمیتونم برات بکنم تا اونا هستن والا میخواستم یک مدت بگذارم برم تا ببینه نبود من بدتر از نبود پدر مادرشه فقط گرفتار بچم نمیتونم ولش کنم سه سالشه خیلی دوسش دارم نمیتونم

اطلاعات تکمیلی

سن۳۵جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلمتاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام مجدد خدمت شما
دوست عزیز به نظر میرسه رابطه شما مانند کلافی سردرگم است که نیاز است سر این کلاف را پیدا کنید.
همسرتان و خود شما از دید کودکی که عصبانی وآسیب دیده است رفتار می کنید نه مانند یک بزرگسال . برای هم شرط و شروط می گذارید. به نیازهای هم پاسخ نمی دهید. سعی در تلافی کردن دارید. دیگران را ارجح به رابطه تان می دانید . 
بررسی کنید علت رفتارهاتون رو پیدا کنید. 
دعواهای بیش از حد شما وهمسرتان رابطه شما رو تحت تاثیر قرار داده طوری که ما بین شما پدر و مادر همسرتان قرار دارد .

این جمله همسرتان ( که تو دعا کن پدرومادرم بمیرن چون من هیچ کاره دیگه ای نمی تونم برای تو انجام بدم) نشان از این دارد که خود همسرتان هم از این وضعیت موجود خسته شدند اما کاری انجام نمی دهند که به چند دلیل می تواند باشد ...عدم استقلال وهویت فردی. منفعت مالی از طرف خانواده. احساس گناه طرفداری نکردن از پدرومادر و.. این که بتوانید علت را پیدا کنید بسیار کمک کننده است.
اما شما جدا ازعلت می توانید از همسرتان بخواهید با تمام شرایط موجود کنار شما باشند نه در مقابل تون.
یعنی شما احترام خانواده آن را خواهید داشت اما انتظار هم دارید همسرتان به محبتهای شما پاسخ دهند. و توجه لازم را بدهند.
من فکر می کنم لازمه شما برای مدتی مسئله دخالت مادرشوهر را کنار بگذارید ... یعنی گمان کنید این مسئله وجود دارد و شما در کنار این مسئله سعی کنید زندگی مشترکتان را داشته باشید.
خودتان را کنار نکشید که خب همسرم و دخترم برم پیش خانواده همسرم من نروم.. این رفتار باعث میشود شما تنها باشید و محیط را برای افراد دیگرآماده کنید.
با همسرتان صحبت کنید. بگویید که زندگی مشترکتان را دوست دارید ومی خواهید قدمی برای زندگی تان بردارید آیا ایشون هم موافق هستند کمکی کنند.... سپس در مورد نیازها و انتظارهاتون بگویید... مثلا من احترام خانواده همسرتان را خواهم داشت اما انتظار دارم تو قدردارن من باشی من نیاز به احترام و دیده شدن از سمت تو را دارم نه هیچ کس دیگه ایی رو ...به نیازهای همسرتان هم گوش دهید و سعی در برآورده کردن آن داشته باشید.
قرارهای محکمی با هم ببندید مثلا تحت هر شرایطی مسائل جنسی را با مشکلاتمون درگیر نکنیم. نیاز به صمیمیت.امنیت واحترام را رعایت کنیم. مسائل مربوط به مادرشوهر را با خود همسرتان یکی نکنید یعنی شما و همسرتان مسئول رفتارهای خودتان هستید نه خانواده هاتون. اگر مادر همسرتان کاری انجام میدهد ، بازخورد آن را به همسرتان ندهید.
در مورد مشکلات واختلاف هایی که دارید با هم گفتگو کنید اما مطابق با منطق وعقل رفتار کنید. بیاموزید مسئولیت رفتار خودتون را بپذیرید . مراقب کلامتان باشید طرز برخورد شما می تواند همسرتان را نسبت به شما سرد و یا گرم کند.
پایدار باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha